یادش بخیر


آن مرد خردمند که امروز وزیر است ،شاگرد پریروز دبستان توبوده است
فرمانده وقاضی ونماینده مجلس ،هریک چونهالی زگلستان توبوده است
« معلم عزیزروزت مبارک »
بنام آرام دلها
به علمی، علم گفته می شود که عظمت خدا با آن علم بهتر معرفی شودوبه مخلوق خدا خدمت وآرامش ببخشد .حکما تا کنون به سه نظریه علمی رسیده اند،که کلیه فعالیت های انسانها حول این سه محور 1-الهیات 2 –طبیعیات 3 -ریاضیات می باشدمتاسفانه در جوامع ما باتمام تقدسی که به قرآن روا میداریم این کتاب آسمانی را، اگرازکنج طاقچه ها برداریم بازبرای گذاشتن درسفره ی سال تحویل یاعروسی وعزا ومراسماتی این چنینی است .در حالیکه امروز با عنایات خاصه حضرت بقیه الله الاعظم روحی فداه ونگاه تیزبین مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای نهضت فراگیری قرآن وادخال آموزه ها وآویزه های قرانی درزندگیمان ،درحال رشد ونمو است ،برماست که هم بلحاظ اعتقادی وهم پرداختهای علمی وپژوهشی غرق اقیانوس ناشناخته ی این دایره المعارف بزرگ بشری شویم، وبقدر وسع وظرفیتمان بهره مندگردیم.به تعبیری، آب دريا را اگر نتوان کشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد.
قرآن : مسابقات فرهنگی آموزش وپرورش : گرچه تقریبا سه دهه است که قرآن باگرایشهای چندگانه ،جزء لاینفک مسابقات دانش آموزی است .وهرساله درکنار مسابقات دیگر،در رشته قرآن نیز عده ای ثبت نام وشرکت میکنند وحائز جوائزی نیز میگردند، ولی بجای عمق وغنابخشی این معجزه آسمانی وپرداختهای علمی وتطبیق سازی با علوم مختلف که متناسب با مشغولیت ودغدغه اصلی دانش آموزاست (علم آموزی ) متاسفانه بعد جوائزونحوه اجراء وبرگزاری مسابقات و مسائل حاشیه ای آن بیشتربرجسته ونمایان میشود تا کاوشهای علمی وشیوه های تطبیقی آن باعلوم مختلف ( ریاضیات ،طبیعات والهیات).نتیجتا آنچه در ذهن دانش آموز به عنوان مبنا واساس وبقول آزوبل⃰ معناگرا،ساخت شناختی ،شکل میگیرد، انبوهی از سورمحفوظ است بدون درک ارتباط آنها باهم و همچنین رقابتی نفس گیر با حسرت ازدست رفتن جوائز آن واحساس غبن وحسدی که دانش آموز، قرآن را در آن ذی مدخل میداند .حال تصور کنید موضوعات قرآنی که متعاقب این بحث میاید بعنوان گرایشهایی جداگانه مثل : انسانشناسی و زیست شناسی وزمین شناسی ونجوم و شیمی مواد وجغرافیای اقیانوسها و... جایگزین این نوع مسابقات گردد. ضمن آنکه عزت نفس بچه مسلمان ،حفظ میشود و منبع علوم وتکنولوژی امروزی را دیگر غرب نمیداند، قرآن رابعنوان دائره المعارفی جامع و علمی با اتمسفری مفرح و وسعتی ،جهانشمول به آغوش میکشد. ازطرفی همچنانکه میدانیم دربعد آموزش ،کتب درسی دچار تحولی بنیادین آنهم بارویکردی کاملا علمی ونوین گردیده به نظر میرسد همسو با این نگاه عالمانه ی آموزش محور، میبایست در نحوه اجراء و پرداخت مسابقات فرهنگی , خاصه قرآن کریم ،تجدید نظر شود. تمام آنجه ازشیوه های جاری مسابقات قرآن بدست می آیداینها هستند: 1- شناخت صوتهای خوب قرآنی(ان هم برای خود فرد ونه سیستم) 2- ارتباط باقران درفضای مدرسه برای تعدادی معدود ازدانش آموزان. باید پذیرفت درحوزه قرآن ،علمی وعمقی (همسانسازی باعلوم ) حداقل بادانش آموز نشده است . درحالیکه میتوان با شاهدمثالهای ازقرآن گفت درجفرافیای اقیانوسها ویا درمباحث شیمی وعدم اختلاط مایعاتی باچگالی متفاوت درسوره الرحمن آمده است : مرج البحرين يلتقيان بينهمابرزخ لايبغيان وشرح مبسوطی از اشاره قرآن به جدایی میان دو دریای شور و شیرین بمیان آورد .در حالی که اقیانوس شناسان به تازگی کشف کردند که وقتی دو دریا به هم می رسند با یکدیگر ترکیب نمی شوند وآب دو دریای همسایه به دلیل وجود نیروی کشش سطحی آب دریاهای مختلف غلظتهای متفاوتی با هم دارند وبا هم کشش سطحی ایجاد می کنند. گویی که دیواره نازکی بین آن دو برپا شده است در اقیانوس اطلس جریان آب شیرینی وجود دارد که آن را گلف استریم می نامند این جریان عظیم از سواحل آمریکای مرکزی حرکت میکند وسراسر اروپا را طی می کند و به سواحل آمریکای شمالی می رسد.در آنجا هزاران کیلومتر آب وجود دارد که با آبهای اطراف خود مخلوط نمی شوند و در آنها موجودات زنده هم زندگی می کنند . این خاصیت در بسیاری از رودخانه ها از جمله رودخانه های کشور خودمان نیز وجود دارد.همچنین در کشور مصر نیز هیئتی اکتشافی از دانشگاه مصر دریافتند که آبهای خلیج عقبه از نظر خواص شیمیایی و فیزیکی با آبهای دریای احمر تفاوت دارند و با آن مخلوط نمی شوند همچنین در جایی که دریای احمر به اقیانوس هند می رسد نیز این خاصیت وجود دارد.این پدیده در دریاری مدیترانه و اقیانوس اطلس که در تنگه جبل الطارق به هم می رسد دیده می شود اما به دلایلی مانند دما میزان شوری و شیرینی از هم جدا می شوند.وقس علیهذا. درحوزه ادبیات فارسی نیزحضرت مولانا موضوع این آیه به زیورنظم آراسته : اهل نار و خلد را بين همدکان / در ميانشان برزخ لايبغيان /اهل نار و اهل نور آميخته /در ميانشان کوه قاف انگيخته / بحر را نيميش شيرين چون شکر/طعم شيرين رنگ روشن چون قمر /نيم ديگر تلخ همچون زهر مار/طعم تلخ و رنگ مظلم همچو قار / هر دو بر هم مي زنند از تحت و اوج / بر مثال آب دريا موج موج . اكنون به بيان نمونههاي علمی دیگری از قرآن ميپردازيم:
الهیات : که درآن گوهر عقل، وحی ، دستورات الهی ،قرآن، سنت پیامبران، ومعنویت ،درآن نهفته است وبرحسب تجربه به شاخه های گوناگون توسعه یافته است. طبیعیات: آنچه نعمت درکره زمین وجود دارد،برحسب نیازانسانها، درزمان ، مکان ، وتوان برداشت ونیازهای بشرتامین و با توجه به امکانات فراوان وافزایش جمعیت این برداشتها ها روز بروز افزونتر می شود
ریاضیات: این علم از ابتدا پس از برداشت طبیعت ،مقدار واندازه، در طرح ها، وشکلهای گوناگون کم بیش بود.درابتدا به همین ترتیب هم بکار برده شده با علم الهیات عقل وحی الهی که خداوند برما ارزانی داشته بدنبال نیازهای گوناگون ، خوراک ، پوشاک ، مسکن... به حرکت درآمده فرض کنید: خانه ای برای خود درست کند، ازطبیعیات الهی برداشت، وهنگام ساخت ازریاضی مقدار واندازه بکار برده اند .با توجه به اینکه هزاران سال از ابتدای خلقت می گذرد هنوزهم همین سه نظریه اما با توجه به افزایش جمعیت وتجربیات باهمان علم الهیات دنبال تامین نیازهای گوناگون که البته به شاخه مختلف تقسیم شده حرکت می کنند وبا امکانات زیادترادامه دارد وعلم ریاضیات بیشتربه چشم می آید. که من چند فرضیه ومثال می آورم.حاج آقای قرائتی می فرمودند : مهمترین عضو، مغزمحل تفکر وتامل ، محل سجده که درمقابل خدا هم هست وباید خاک مالی شود، سپس قلب و دل انسان که باید برای همنوع خود به تپد پایین تر میباشد ، درپایان شکم وشهوت قرار دارد. درزمان حال این ترتیب ازپایین به بالا بیشتراهمیت داده می شود.
آيا ميدانيد كه پيشگويي هاي قرآن كدامند .
گرچه قرآن كتاب علوم نيست و به منظور مسايل علمي نيز نازل نشده است و منظور و هدف قرآن هدايت و رهبري جامعه بسوي سعادت دنيا و آخرت است ولي در عين حال قرآن در بسياري موارد از اين گونه مسايل در راه هدف خاص خود بهره برده است و از آنها به صورت نشانههايي از قدرت لايزال الهي ياد كرده است. لذا در موارد متعددي، اشاره به بسياري از اسرار خلقت نموده است. اين امر خود نشان دهنده آن است كه قرآن از سوي كسي نازل شده است كه احاطه كامل به اسرار طبيعت داشته است و او كسي نيست جز آفريننده طبيعت. در زير پنج مورد از اين اسرار را كه در قرآن آمده است، به اختصار بيان مينماييم:
الف) اشاره به حركت زمين:
"الذي جعل لكم الارض مهادا"(سوره طه، آيه 53)
"آن خدايي كه زمين را براي شما مانند گهواره قرار داد."در اين آيه، قرآن با كنايه، اشاره به حركت زمين ميكند و آن را به گهوارهاي تشبيه ميكند و ميدانيم به واسطه حركت گهواره است كه طفل در آرامش به سر ميبرد و بدينسان به حركت زمين اشاره ميكند. علت اين امر كه قرآن با صراحت به حركت زمين اشاره نميكند آن است كه اين جملات در زماني نازل شده است كه جز سكون زمين و حركت افلاك به دور آن چيز ديگري براي بشر مطرح نبود. توضيح بيشتر آنكه هنگامي كه هزار سال بعد گاليله براي اولين بار اعلام كرد كه زمين حركت ميكند او را محكوم به اعدام كردند. از همين جا ميتوان فهميد كه اگر قرآن با صراحت مسأله حركت زمين را مطرح ميكرد به طور وسيعي مطرود ميگشت و بنابر اين قرآن اين مطلب را با لطافت خاصي بيان نموده است. كه اولاً با نظرات مردم آن زمان صريحاً منافات نداشته باشد و ثانيا حقيقت را بيان كرده باشد.
ب) : اشاره به وجود آهن دربطن زمین :
و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس" (سوره حديد، آيه 25)
"و ما آهن را كه در آن صلابت و محكمي شديد و منافعي براي مردمان در آن است نازل نموديم."در سرزمين ميان درياي کاسپين و درياي سياه، سلسله کوههاي قفقاز به صورت ديواري راه هاي ميان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر يک راه که باز گذاشته و آن تنگه اي است که در ميان رشته کوههايي واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل مي سازد و اين تنگه در عصر حاضر، تنگه دارالا ناميده مي شود و در نقشه هاي موجود ميان شهر ولادي قفقاز ـ پايتخت جمهوري اوستياي شمالي، شمالي ترين منطقه ايراني نشين و فارسي زبان قفقاز که هم اکنون يکي از جمهوري هاي روسيه است ـ و تفليس نشان داده مي شود در همان جا که تاکنون ديوار آهنين باستاني موجود است و شک نيست که اين ديوارهمان سدي است که کوروش بنا کرده، زيرا اوصافي که قرآن بيان کرده، درباره سد ذوالقرنين کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن يادآور شده، الواح آهنين در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته براي بستن مفاصل و رخنه هاي آن استعمال شده و در ميان دو ديوار کوهستاني بنا شده است.تا قرن هجدهم يعني دوازده قرن پس از نزول قرآن هنوز كارهاي فلزي در نهايت ضعف بود و نه تنها ارزش آن شناخته نشده بود بلكه اساسا مهم و قابل توجه تلقي نميشد تا اين كه ناگهان چشم دنيا به آهن دوخته شد و رقابت عجيبي در ميان دانشمندان براي استخراج و استفاده بهتر از آن به وجود آمد تا آنجا كه اين دو قرن اخير دوران نهضت و پيشرفت فلز وعصر فلزات ،اطلاق شده. اين امر در خور توجه است كه قرآن در ميان تمام فلزات انگشت بر روي آهن گذاشته است و از منافع آهن سخن ميگويد و امروزه اين امر به وضوح مشهود است كه كارآيي آهن از ساير فلزات بيشتر ميباشد.
ج) اشاره به عمل لقاح توسط باد:
"و أرسلنا الرياح لواقح" (سوره حجر، آيه 22)
"و ما بادها را عامل لقاح قرار داديم."قرنها پس از نزول قرآن بود كه زيستشناسان پي به اثر بادها در انجام عمل لقاح در گياهان شدند و اين از معجزات قرآن ميباشد.سابقه كشف اينكه هر موجود زنده در اثر تلفيق دو سلول مختلف نر وماده به وجود ميآيد، به بيش از چند صد سال نميرسد.پس از كشفهاي علمي جديد واختراع ميكروسكوپ بود كه بشر دانست توليد مثل در گياهان نيز، براثر تلقيح ذرات بسيار ريز صورت ميگيرد، كه عامل انتقال اين ذرات و گردههاي گياهي حشرات و باد ميباشد. قرآن قرنها قبل از اين كشفيات ميفرمايد: «اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم». (آيه7 سوره شعراء)(آيا به زمين ننگريستهاند كه چه قدر از هرگونه گياهان نيكو در آن رويانيدهايم. )خداوند همچنين علاوه بر بيان زوجيت در عالم نباتات، عامل لقاح را نيز در آيه 22 سوره حجر چنين بيان ميكند: «وارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماء». (وبادهاي باروركننده را فرستاديم و از آسمان آبي نازل كرديم )و جالب اينجاست كه تحقيقات نشان داده است كه بادها در بارور كردن ابرها و بارش برف وباران نيز نقش اصلي دارند. در تمام مراحل تبخير آبهاي سطحي و حركت دادن بخارات آب و تشكيل و جابجايي ابرها و بارور كردن ابرها ، باد نقش اساسي را ايفا ميكند. پس بادها نه تنها عامل تلقيح گياهان ونباتاتاند، بلكه عامل بارور كردن ابرها وانزال و ريزش باران از آسمان نيز ميباشند.
د) کرویت زمین
حدود چهار قرن پيش گاليله، يكي از بزرگترين منجمين و دانشمندان اروپا، به جرم اينكه زمين را متحرك خوانده بود، محكوم به مرگ شد. در آن زمان اروپا دوران تاريك قرون وسطي را ميگذراند. دوراني كه ارباب كليسا و وفاداران به تعاليم خرافي مسيحيت، بر گسترش علم و دانش مغرب زمين پنجه افكنده بودند وبا تفتيش عقايد وسوزاندن وشلاق و شكنجه، ناكامانه ميكوشيدند تا انجيل را بر جامعه اروپا حاكم نگاه دارند. آنان مدعي بودند كه زمين مركز جهان است، ساكن است و ديگر اجرام به دور آن ميچرخند و واتيكان نيز مركز زمين.اما قرآن در عصر جاهليت وقرنها پيش از محكوميت گاليله، گاه به اشاره وكنايه و گاه به صراحت زمين وديگر كرات و كائنات را متحرك ميداند.قرآن در آيه 15 سوره ملك زمين را به «ذلول» تشبيه ميكند. ذلول به معناي شتر رامي است كه همواره حركت ميكند وسوارش را نميآزارد. در آيه 53 سوره طه و آيه 6 سوره نباء آنرا به گهواره تشبيه ميكند. روشن است كه خصوصيت اصلي گهواره حركت تؤام با آرامش آن است.قوله تعالي:« فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون». (آيه 40 سوره معارج) (پس سوگند به پروردگار همه مشرقها و مغربها كه ما تواناييم.)اين آيه اشاره صريح به كروي بودن زمين دارد؛ چرا كه تعدد مشرق ومغرب، در نتيجه كرويت وحركت وضعي زمين است.
ه ) اشاره به نيروي جاذبه زمین
قرآن به آنچه كه امروز تحت عنوان نيروي جاذبه عمومي كشف شده است و كائنات و اجرام و ستارگان وسيارات را در جاي خود وتحت حركتي منظم وقانونمند نگاه ميدارد و فاصله آنها را به تناسب حفظ ميكند، نيز تلويحاً اشاره دارد. قرآن اين نيروي جاذبه را به ستونهاي نامرئي تشبيه كرده است ميگويد:« الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها». (خداوندي است كه آسمانها را بي هيچ ستوني كه آن را ببينيد، برافراشت.
و) اشاره به ویژه بودن اثرانگشت انسان (پدیده انگشت نگاری )
آيه 2 سوره رعد)قوله تعالي:« ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلي قادرين علي ان نسوي بنانه». (آيات 3و4 سوره قيامت) آيا آدمي ميپندارد كه ما استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ آري، ما قادر هستيم كه حتي سرانگشتهايش را درست گردانيم.اين آيه اشاره به توانايي وقدرت خداوند در روز قيامت دارد و در پي اثبات امكان معاد است. در اين آيه بر اثبات امكان معاد با توجه به قدرت الهي ميگويد كه خداوند حتي سرانگشتان انسانها را نيز به حالت اول برميگرداند. دليل انتخاب لفظ «سرانگشتان» در اين آيه، خود، جالب توجه است، چراكه امروزه معلوم گرديده است كه خطوط موجود در اين عضو بدن يكي از پيچيدهترين وظريفترين عجايب خلقت است. اين خطوط در افراد مختلف، متفاوت است وهمين امر سبب ايجاد فن انگشت نگاري شده است.
در يك جمعبندي كلي ،مطالب اين مقاله را ميتوان به صورت زير خلاصه نمود:
دانش آموزان میتوانند باتحقیق وتفحص در لابلای آیات قران کریم ،متناسب با سن تحصیل و درک وفهمشان ،آیه یا آیاتی که بیشترین ارتباط با درس مربوطه را دارد اننخاب و بامراجعه به تفاسیر موجود که تفسیر المیزان بنظر حقیر بیشترین موضوعیت درباب مسائل علمی دارد ،به شرح وبسط موضوع درسی توام با اسنادهای قرآنی بپردازد.مطمئنا ازین رهگذر بتدریج آرشیوی از مطالب خودساخته دانش آموز با کمک واشرافیت معلم مربوطه ساخته ومنابع غنی از ارتباط وپیوستگی موضوع و آیه برای سنوات آتی بدست میاید.
شایان توجه اینکه درپایان این وجیزه به عرض برسانم، نگارنده این سطور قریب 25 سال است که درهمین وادی بوده وهست وازنزدیک آنچه نوشته ام نه تنها حاصل تجربیاتم دراستان خودم (بوشهر) بوده بلکه استان اصفهان و خوزستان نیزآسمان همین رنگ بود،
پاورقی :
دیوید آزوبل واضع یکی از نظریه های معروف شناختی است که نظریه یادگیری معنی دار کلامی نام دارد ، ارتباط این نظریه با یادگیری های آموزشگاهی بیشتر از سایر نظریه های یادگیری است. Ausubel. David- Meaningful Verbal Learning.
هر آنچه ما انتخاب کنیم،می توانیم داشته باشیم. مهم نیست به چه عظمتی باشد. دوست داری میلیاردر شوی؟ دانشگاه قبول بشی ؟طالب چه نوع شغلی هستی؟موفقیت بیشتری می خواهی؟به راستی چه می خواهی؟ چه نوع ماشینی دوست داری.
هر آنچه به زندگی ات وارد می شود،در واقع تو خودت آن را به سوی زندگی ات می کشانی و به واسطه ی تصویر ذهنی ات است که آن را جذب می کنی.این همان تفکر خودت است. هر آنچه در ذهنت جاری باشد،آنرا به سوی خود جذب می کنی.
قانون جذب همان تفکری است که ملبس به تصور شده است که پس ازتمرکزمدام برتوظاهر میشود
از این قانون شاعرانی مثل ویلیام شکسپیر،رابرت برونینگ و ویلیام بلیک از اشعار خود یاد کرده اند و موسیقیدانانی مانند لودیگ ون بتهون در موسیقی خود.هنرمندانی مانند لئوناردو داوینچی آن را در نقاشی خود ترسیم کرده اند و متفکرانی برجسته نظیر سقراط،افلاطون، رالف والدوامرسون،فیثاغورث، سر فرانسیس بیکن، اسحاق نیوتن،یوهان ولهگانگ ون گوته و ویکتور هوگو آن را در نوشته ها و تعلیماتشان گنجانده اند.قرنهاست که نام آنان باقی و آثار حماسی شان جاودانی است.
مذاهبی مانند هندو،بودایی،یهودی،مسیحیت واسلام،سنت های ریاضت طلبانه و عزلت نشینی وتمدنهایی مانند بابلیان و مصریان کهن،این قانون را از طریق آثار مکتوب و داستانهای خود ارائه داده اند.این قانون به صورت الگوی خاص خودش در قرون مختلف در آثار و نوشته های کهن یافت شده و در سه هزار سال قبل از میلاد روی سنگ حک می شده است.
این جماعت از طریق درک و به کارگیری قوانین کائنات یکی از ثروتمندترین نژادها در تاریخ بشر بودند.
· بزرگترین راز زندگی ما قانون جذب است.
· قانون جذب بیان می کند:هر چیزی مشابه خود را جذب می کند.بنابراین وقتی تو راجع به چیزی فکر می کنی،در عین حال مشابه همان افکار را به سوی خودت جذب میکنی.
· افکار مغناطیسی هستند و بسامد دارند.وقتی افکاری در سرت بپرورانی،آنها به سوی کائنات فرستاده می شود و به طور مغناطیسی تمام چیزهای مشابهی را که بسامدی یکسان دارند،به سوی خود جذب می کنند.هر چیزی بیرون فرستاده شود،به منبع،یعنی خودت، بر میگردد.
· تو حکم دکل مخابراتی انسانی را داری،که با افکارت بسامدی را پخش می کنی.اگر دلت می خواهد چیزی را در زندگی تغیر دهی،با استفاده از تحول فکری،بسامد را تغیر بده.افکار فعلی خودت زندگی آینده ات را خلق می کند.به یک مورد هر چه بیشتر فکر کنی و بر آن تمرکز داشته باشی،به صورت زندگی ات بر تو ظاهر می شود.
· افکار تو به موضوعات تبدیل می شوند.
خاطرات كودكي زيباترند
يادگاران كهن مانا ترند
درسهاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مكارو دزد دشت وباغ
روز مهماني كوكب خانم است
سفره پر از بوي نان گندم است
كاكلي گنجشككي با هوش بود
فيل ناداني برايش موش بود
با وجود سوز وسرماي شديد
ريز علي پيراهن از تن ميدريد
تا درون نيمكت جا ميشديم
ما پرازتصميم كبري ميشديم
پاك كن هايي زپاكي داشتيم
يك تراش سرخ لاكي داشتيم
كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود
مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جارو ي با پا روي برگ
همكلاسيهاي من يادم كنيد
بازهم در كوچه فريادم كنيد
همكلاسيهاي درد ورنج وكار
بچه هاي جامه هاي وصله دار
بچه هاي دكه خوراك سرد
كودكان كوچه اما مرد مرد
كاش هرگز زنگ تفريحي نبود
جمع بودن بودوتفريقي نبود
كاش ميشد باز كوچك ميشديم
لا اقل يك روز كودك ميشديم
ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچها كه بودش روي دوش
اي معلم ياد وهم نامت بخير
ياد درس آب وبابايت بخير
اي دبستاني ترين احساس من
بازگرد اين مشقها را خط بزن
اگرکودک باور کند که میتواند. فردایی تضمین شده دارد.
زابطه عزت نفس و ابراز وجود
اساس ابراز وجود، به معني احترام گذاشتن به خود و ديگران است، بدين معني عقايد، باورها، افکارها و احساسات ما و ديگران، به يک اندازه اهميت دارند. همه ما مستحقق دريافت احترام از طرف ديگران هستيم اما گاهي لازم است. آنها را از اين حقيقت مطلع نماييم. به عنوان يک فرد، اين حق ماست که صرف نظر از نژاد، جنسيت، طبقه اجتماعي، مذهب و غيره مورد احترام واقع شويم اما بايد در نظر داشت که اگر فرد براي خود حرمت قائل نباشد و به عقايد، آرمانها و آرزوهايش، ايمان نداشته باشد، ديگر چه انتظاري از ديگران ميتواند داشته باشد.
بنابراين، عزت و احترام به خود، نقش بسزايي در احقاق حقوق فرد دارد. برندان(1990)، ابراز وجود را به معناي صحبت کردن به روشهاي خويشتن ميداند و از آن به عنوان چهارمين رکن عزت نفس ياد ميکند او در اين ارتباط به چهار نکته اشاره ميکند:
1- ابراز وجود با انديشيدن شروع ميشود، اما به انديشيدن ختم نميشود. ابراز وجود آرزو داشتن نيست، بلکه تبديل نمودن اين آرزو به حقيقت است. همچنين داشتن ارزش، نمايانگر ابرازوجود نيست، بلکه نشان دادن اين ارزشها و پايبندي به آنها ابراز وجود است، يکي از مشکلات عمده اين است که فرد خود را صاحب ارزش ميداند، اما اين مالکيت را در عمل نشان نميدهد.
2- ابراز وجود، مستلزم اين باور است که فرد براي خود، حق وجود داشتن قائل شود و بداند که زندگي او به خاطر ديگران نبوده و قرار نيست که مطابق ميل و خواسته ديگران ظاهر شود.
3- در محدوده يک سازمان، ابراز وجود کردن تنها داشتن ايدههاي جديد نيست. مهم اين است که ايدهها، تحقق پيدا کنند. بدون داشتن عزت نفس، فرد به جاي اين که در کار مشارکت کند، به يک ناظم تبديل ميشود.
4- سرانجام، ابراز وجود، مستلزم داشتن تمايل براي استقبال نمودن از چالشهاي زندگي است. فرد، وقتي به توانايي مقابله کردن خود ميافزايد، عزت نفس و باور خود توانمندي خويشتن را تقويت ميکند.
بنابراين داشتن افکار مثبت درباره خويشتن، يک جزء حياتي از رفتار مبتني بر جرأت است؛ به گونه اي که فرد براي خود، حرمت کافي قائل شود و معتقد باشد آنچه که فکر يا احساس ميکند، اهميت و ارزش دارد.
تحليل رفتار متقابل
تحليل گران رفتار متقابل ميگويند:« هر کس در واقع سه نفر است.» منظور از تحليل گران رفتار متقابل اين است که مردم به سه شيوه ميتوانند عمل کنند. به شيوهي والد، به شيوه بالغ، و به شيوه کودک. به اين سه شيوهي رفتار، حالات ايگويي ميگويند.
کودک : همه ميدانيم که آدمها گاهي اوقات مثل بچهها رفتار ميکنند. وقتي در حالت ايگويي کودک هستيم، نه تنها بچگانه رفتار ميکنيم بلکه واقعاً بچه ميشويم. در اين حالت ايگويي، درست مثل بچهها احساس ميکنيم و دنيا را مثل بچهها ميبينيم و به دنيا همچون بچهها واکنش نشان ميدهيم.در اين حالت، مثل بچهي سه، پنج، يا هشت ساله اي ميشويم که فقط عضلات و استخوانهايش بزرگ شده اند. اين قضيه در مورد دو حالت ايگويي والد و بالغ نيز صادق است. در اين دو حالت ايگويي نيز نقش بازي نميکنيم بلکه واقعاً والد و بالغ ميشويم. وقتي کودک درون ما متنفر، عاشق، تکانشي، خود انگيخته يا بازيگوش است، به آن کودک طبيعي يا شازده کوچولو ميگويند. اما وقتي متفکر، خلاق و خيال پرداز است، به او کودک شهودگرا- يا پروفسور کوچولو- ميگويند. وقتي هم ترسو، گناهکار يا خجول است، به او کودک سر به راه ميگويند. کودک ميتواند هر احساسي داشته باشد؛ ترس، محبت، عصبانيت، خوشحالي، غم، شرم و... کودک معمولاً براي ديگران مشکل ساز ميشود، چون موجودي خودمحور، هيجان طلب، قدرتمند، و در برابر زور و سرکوب، مقاوم است.
اما کودک در تحليل رفتار متقابل منبع خير است. کودک يگانه منبع خلاقيت، سرگرميو توليد و يگانه منبع تجديد و نوسازي زندگي است. کودک اگر چه تا مدتها در رفتار بچهها مشهود است، اما در بزرگسالان گاهي خودش را نشان ميدهد(مثلاً در بازي فوتبال يا در ميهمانيها). گاهي نيز خودش را در نشستها، کلاس درس، يا در بحثهاي جدي که جاي کودک نيست، نشان ميدهد. در بدترين حالت، کودک به طور کامل بر زندگي شخص سايه مياندازد؛ اين حالت را در آدمهايي که ناراحتيهاي هيجاني شديد دارند، ميبينيم. کودک شديداً افسرده يا معتاد اين آدمها، گاهي آنان را وادار ميکند رفتارهاي خود مخرب و کنترل نشده انجام بدهند.کودک گاهي نيز خودش را در قالب افسردگي آدمهايي که چيز مهم يا آدم مهميرا از دست داده اند، براي مدتي طولاني ظاهر ميشود..
والد : والد همچون ضبط صوت است. او مجموعه اي از عقايد ضبط شده و پيشداوريها است. کسي که در حالت ايگويي والد به سر ميبرد مثل پدر و مادرش يا اطرافيانش مسائل را ميبيند و مثل آنها احساس ميکند، و مثل آنها رفتار ميکند. والد براي تصميماتش استدلالي ندارد و نميداند چرا فلان واکنش را نشان داده است يا چرا فلان چيز خوب يا بد است. او نميداند مردم چگونه بايد زندگي کنند. والد گاهي بسيار کنترل کننده و ظالم است و گاهي زندگي بخش، حمايتگر، حساس و رئوف. به والدي که هميشه انتقاد ميکند، والد ايرادگير ميگويند. والد مراقبت کننده نيز از کودک طبيعي در برابر دشمنش که همان والد ايرادگير است، محافظت ميکند. گاهي اوقات يک حالت ايگويي عنان شخص را در دست ميگيرد و دو حالت ايگويي ديگر را پس ميزند. مثال آن هم والدي است که نميگذارد شخص از کودک يا بالغ خود استفاده کند. چنين شخصي مشکلات بزرگي دارد، زيرا انسان کارآمد انساني است که در مواقع ضروري به هر سه حالت ايگويي خويش دسترسي دارد. والد پس زن يا والد تثبيت شده را در آقاي الف که معلم تاريخ است، ميبينيم. آقاي الف ميگويد: «من معلم خوبي هستم. من از اينکه به دانش آموزانم بگويم دنيا چطور اين طور شده که هست، واينکه آينده چگونه خواهد بود، لذت ميبرم. من کلاسم را درست و حساب شده اداره ميکنم و بچهها از اين بابت به من احترام ميگذارند. من واقعاً بچههاي کلاسم را دوست دارم، اما فکر نميکنم آنها هم مرا دوست داشته باشند و نميدانم بايد چه کار کنم. ظاهراً مردم اين خصوصيتم را دوست ندارند.» آقاي الف از کودک يا بالغ خود بهره اي نميبرد، بنابراين از دو سوم ظرفيت انساني خود محروم است.
آقاي الف والد مراقبت کننده اي هم دارد، اما آن را فقط به برادرزادهي پنج ساله و گربههايش نشان ميدهد. والد ايرادگير او در کلاس درس، هر رفتاري را پس ميزند. والد از «ضبط شده»هاي کهنهي خود براي حل مسائل استفاده ميکند، در نتيجه حداقل 25سال و گاهي 250 سال و حتي 2500 سال عقب است. والد زماني سودمند است که بالغ به اطلاعات ديگري دسترسي نداشته باشد يا وقت کافي براي بهره گيري از انديشههاي بالغ نداشته باشيم. از سوي ديگر کودک اگر چه با شهودش راه حلهاي جديدي ميافزايند، اما راه حلهايش به اندازهي تصميمات حقيقت مدار بالغ موثق نيستند.
بالغ
بالغ کامپيوتر انسان است. بالغ بر مبناي اطلاعاتي که در خود اندوخته عمل ميکند و طبق برنامهي منطقي خويش، محاسبات را انجام ميدهد. بالغ عاري از هيجانات است. شايد کساني که فکر ميکنند بالغ بهترين حالت ايگويي است، با خواندن اين جمله نتيجه بگيرند که پس هيجانات خوب نيستند. اما منظور اين است که اگر ميخواهيم منطقي باشيم، بايد قدري از هيجانات فاصله بگيريم. هر چند منظور اين نيست که منطقي بودن هميشه بهترين راه حل است. شايد عده اي زبان به انتقاد بگشايند و بگويند: «من بالغ هستم و هيجان هم دارم» و حق هم با آنها باشد. انسان بزرگ و رشد يافته انساني نيست که فقط با حالت ايگويي بالغ خود زندگي کند. بالغ تمام حقايق وارد شده در خود را محاسبه ميکند. اگر آن حقايق به روز باشند، پاسخهايش بجا و از راه حلهاي والد بهتر خواهند بود. اما اگر به روز و درست نباشند، محاسباتش غلط از آب در ميآيد.
نویســـــــــــنده : اســـــــــــــــــداله رضایی .پاییز۹۱
نقش شيعه در فرهنگ و تمدن اسلام و ايران/11و 12
فيلسوفان و متکلمان
دکتر علي اکبر ولايتي
اسلام ديني عقلاني است و خداوند تبارک تعالي در جاي جاي قرآن کريم امر به تفکر و تعقل نموده است. بسياري از آيات کريمه قرآن حاوي احتجاجات قوي در دعوت از مسلمان و غيرمسلمان است و اساس دعوت پيامبراکرم بر يک منطق محکم استوار است؛ بنابراين نه تنها تفکرمنطقي در اسلام منعي ندارد، بلکه مسلمانان به آن امر شده اند و منطق هم قواعد خودش را دارد و لذا توسعه قلمرو اسلام و آشناشدن با مکاتب و اديان ديگر و ضرورت دفاع از حقانيت اسلام مستلزم آشنايي با قوانين منطق و استدلالهاي منطقي بوده است...
فلسفه نيز با عقل و خرد آدمي سروکار دارد و محصول نگرش عقلاني بشر به هستي و تبيين قوانين عام حاکم بر هستي است. در واقع انسان از زمانيکه با کنجکاوي به هستي نگريست و در پي فهم ماهيت هستي و کشف حقيقت برآمد شروع به خردورزي کرد. براين اساس تاريخ فلسفه به درازاي تاريخ انديشيدن انسان درباره هستي و کشف سرشت وجود است. ازديد برخي از انديشمندان فلسفه در جايي ظهور مي کند که پرسش اساسي مطرح باشد. از نظر ايشان فلسفه با طرح پرسش هاي اساسي شکل مي گيرد و با استعداد اين پرسش ها جريان فلسفه نيز شاهد دوام خواهد بود و از آنجا که پرسش پايان يابد فلسفه نيز محو خواهد شد...
تمدن ايراني از قديمي ترين تمدن هاي بشري است و ايرانيان از قديم الايام همواره دوستدار علم و دانش و مروج حکمت فرزانگي بودند. ايرانيان باستان اگرچه همانند انديشمندان يوناني مستقلا به مباحث فلسفي نپرداخته اند اما اين به معناي بي توجهي آنها به فلسفه و حکمت نبوده است. اگر به دنبال انديشه هاي فلسفي در ايران باستان باشيم نبايد به دنبال آثاري همچون محاورات افلاطون يا متافيزيک ارسطو باشيم. در ايران باستان همانند ديگر تمدن هاي باستاني شرق جدايي دين و فلسفه چنان که انسان در يونان و روم و در اروپاي پس از قرون وسطي مشاهده مي کند هرگز به جز در موارد نادري که اهميت ثانوي دارند اتفاق نيافتاده است. جلد يازدهم و دوازدهم کتاب نقش شيعه در فرهنگ و تمدن اسلام و ايران به فيلسوفان و متکلمان اختصاص دارد. و نويسنده بعد از مقدمه و درآمدي کوتاه در بخش اول به زمينه فلسفه اسلامي و شروع فلسفه اسلامي و سير تطور آن تا دوره معاصر و بعد به معرفي و شرح حال فيلسوفان و متکلمان برجسته همچون کندي، ابن سينا، فارابي، خواجه نصيرالدين طوسي و ... پرداخته است. نگارنده درباره زمينه فلسفه اسلامي مي گويد: پس از ظهور اسلام در جزيره العرب مادامي که حضرت محمد در ميان مردم بود خود مرجع سوالات علمي و مشکلات فکري همه مسلمانان بود. بعد از رحلت پيامبر بيشترين تلاش سر خليفه اول ابوبکر، عمر،عثمان بر فتوحات و گسترش سرزمينهاي اسلامي متمرکز شد در نتيجه اين فتوحات مرزهاي سرزمين اسلامي گسترش روزافزوني يافت. اين امر سبب آشنايي مسلمانان باآرا و افکار ساير اقوام و اديان شد. و زمينه را براي مطرح شدن سوالات مهم اعتقادي فراهم کرد. به اين امر بايد تاکيد قرآن و پيشوايان اسلام بردعوت بر تعقل و خودورزي را اضافه کرد. اين امور موجب پيدايش ديدگاه هاي متفاوتي در ميان مسلمانان درباره مسائل گوناگون ديني و اعتقادي و در نتيجه پيدايش مکاتب مختلف فکري و کلامي شد. از حضور انديشه هاي فلسفي به طور خاص در ميان مسلمانان از زماني آغاز شد که به دستور خلفاي اموي و پس از ايشان خلفاي عباسي جريان ترجمه کتب علمي ملل مختلف از يوناني و ايراني هندي و سرياني آغاز شد. سابقه تفکر عقلاني در اسلام و ميان مسلمانان را تا صدر اسلام و متون و منابع مقدس اسلام همچون قرآن و نهج البلاغه مي توان پي گرفت. اين متون مقدس بيشترين نقش را در تشکيل يک مکتب فکري خاص در ميان مسلمانان داشته اند. بعد از اين مقدمات نگارنده شروع به معرفي فيلسوفان و متکلمان برجسته مي کند و اول به ابويوسف يعقوب بن اسحاق کندي مي پردازد و چنين مي گويد:
در ميان همه انديشمندان عصر نهضت ترجمه کسي که بيش از همه توانست در قالب يک فيلسوف جلوه گر شود کندي بود. وي توانست با قابليت هايي که داشت زمينه را براي تدوين مکتب جديدي در جهان اسلام پديد آورد. کندي اگرچه بيشتر مفسر و شارح آراي فيلسوفان يونان و بويژه ارسطو محسوب مي شود به عنوان يک مسلمان معتقد به آموزه هاي اسلامي از قالب يک شارح صرف خارج شده و خودآرايي را بر خلاف ديدگاه هاي فيلسوفان يونان مطرح کرده است بعلاوه با تاثير از معارف اسلامي در مباحث خداشناسي مباحثي را در فلسفه مطرح کرد که در ميان فيلسوفان يونان سابقه نداشته است. همين موارد باعث شد که کندي را نخستين فيلسوف اسلامي بشناسند. کندي علاوه بر تدوين و تاليف آثار متنوع در حوزه هاي مختلف فلسفه به تربيت شاگرد نيز اهتمام ورزيد. نگارنده در ادامه شرح حال کندي به انديشه فلسفي او نيز مي پردازد.
بعد از کندي شخصيت مهم و تاثيرگذار ديگر ابونصر فارابي است. فارابي که تحصيلات خود را نزد برجسته ترين استادان زمان خويش گذرانده بود توانست با نبوغ خود و تسلطي که بر جريان هاي فکري و فلسفي پيش از اسلام داشت مکتب فلسفي اسلامي را هويت مستقلي ببخشد. کندي اگرچه توانسته بود به عنوان نخستين فيلسوف اسلامي ظاهر شود اين عنوان بيشتر به سبب شرح و تفسير آراي فيلسوفان يونان و برخي از ابتکارات و مخالفت هاي او با افکار فلسفي او يوناني بود. در عوض فارابي به سبب ابتکارات بنياديني که در مباحث فلسفي و به خصوص مباحث متافيزيکي داشت بنيانگذار فلسفه اسلامي شناخته شد. ميراث فارابي که بيشتر در قالب آثارش جلوه گر است زمينه را براي حرکت رو به جلو فلسفه اسلامي مهيا کرد البته فارابي در تربيت شاگرد چندان موفق عمل نکرد و همين امر موجب ناشناخته ماندن او و ابتکارات فلسفي اش تا زمان ابن سينا شد. در فاصله زماني ميان فارابي و ابن سينا انديشمندان مهم و برجسته اي را شاهديم که در واقع تشکيل دهنده نخستين جريان فرعي در تاريخ فلسفه اسلامي اند. که نمايندگان بارز اين جريان فيلسوفاني چون محمدبن زکرياي رازي، ابوالبرکات بغدادي، ابوريحان بيروني، ابوعلي مسکويه و جمعيت اخوان الصفا بودند. افکار اينان که تحت تاثير افکار نو افلاطوني و فيثاغورثي بود تفاوت و اختلاف چشمگيري با انديشه هاي ارسطو داشت. شايد بتوان يکي از عوامل مهم اين اختلاف ها را ناشناخته ماندن افکار فارابي در شرح و تبيين آراي ارسطو دانست.
در ادامه نگارنده به شرح حال و معرفي فيلسوفاني چون ابن سينا، امام محمد غزالي، سهروردي، يحيي الدين ابن عربي،ملاصدرا مي پردازد که در ذيل به طور خلاصه و کلي شرح حالي از آنان آمده است:
ابن سينا که برخي او را بزرگترين مفسر آراي ارسطو در شرق و نيز بزرگترين حکيم مشايي در عالم اسلام مي شمارند. توانست مکتب مشايي فلسفه اسلامي را به اوج برساند و آثارش به مثابه مهمترين منابع در فلسفه مشايي پس از او مورد شرح و تفسير قرار مي گيرد. وي همچنين در تربيت شاگرد عملکرد موفقي داشت. شاگردانان برجسته او نظير بهمنيار جوزجاني و معصومي و لوکري نقش فراواني در ترويج آراي ابن سينا تا يک قرن پس از او داشتند. مذهب ابن سينا منطق، سياست، عرفان، خدا در انديشه ابن سينا همچنين اهميت و جايگاه ابن سينا در تاريخ فلسفه اسلامي و آثار وي از جمله مطالبي است که نگارنده در شرح حال ابن سينا به آنها اشاره کرده است.
مولف درباره خدا در انديشه ابن سينا چنين مي گويد: خدا، که فيلسوفان مشايي از او به واجب الوجود ياد مي کنند از نظر ابن سينا موجودي است که همه کمالات وجودي را دارد. تصور ابن سينا از خدا با تقسيم موجود به واجب و ممکن، که مبتني بر تمايز اساسي ميان ماهيت و وجود است ارتباط تام دارد. ابتکار مهمي که ابن سينا در اين بحث دارد و سرمشق فيلسوفان بعدي نيز قرار گرفته طريقي است که او در استدلال بر وجود خدا پيموده است و از آن با عنوان برهان صديقين ياد کرده است. برهاني که در آن با تعمل در احوال هستي وجود خدا اثبات شده است از نظر ابن سينا علم خدا علم فعلي است نه انفعالي . خدا فاعل بالعنايه است. و علم به نظام احسن وجود دارد. و اين علم به نظام احسن وجود است که موجب پيدايش مخلوقات گشته است و ...
اواخر قرن پنجم و ششم هجري يکي از حساس ترين دوره ها در تاريخ تفکر اسلامي محسوب مي شود در اين زمان متفکراني ظهور کردند که نقشي اساسي و بنيادين در سير تطور فلسفه اسلامي داشتند. از شخصيت هاي برجسته و تاثيرگذار اين دوره بايد از امام محمدغزالي، ابن رشد، شهاب الدين سهروردي و ابن عربي ياد کرد. غزالي که فقيه اصولي متلکم، عارفي بزرگ دانسته مي شود در قامت يک منتقد تمام عيار فلسفه ظاهر شد. بدين منظور او ابتدا در کتاب مقاصد الفلاسفه به تبيين ديدگاه هاي فيلسوفان پرداخت و سپس در کتاب مهم ديگرش تهافه الفلاسفه شديدترين انتقادات را بر فلسفه و دو نماينده برجسته آن، فارابي و ابن سينا وارد کرد. انتقاداتي که برخي از آنها ناشي از فهم نادرست و ناقص غزالي از فلسفه و آراء ابن سينا و فارابي بود. اما جايگاه ممتاز غزالي در ميان اهل سنت باعث شد تا جريان فکر فلسفي در بسياري از نقاط جهان اسلام دچار رکود شود. و حتي از برنامه درسي حوزه ها و مدارس علمي ان روزگار حذف شود. شخصيت برجسته اين دوره ابن عربي است که هم در عرفان عملي از عارفان سرآمد و طراز اول است و هم بنيان گذار علم عرفان نظري دانسته مي شود. ابن عربي سرآغاز جرياني است که تاثير مهمي بر فلسفه اسلامي گذاشت به گونه اي که حضور انديشه هاي ابن عربي و مکتبش در حکمت متعاليه به خوبي هويداست. از مهمترين آثار ابن عربي بايد به الفتوحات الکليه و فصوص الحکم اشاره کرد که شاگردان مکتب ابن عربي شرح هاي فراواني بر آن نوشتند. اما تحول اساسي در فلسفه اسلامي با صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا رخ داد. ملاصدرا که خود شاگرد شيخ بهايي و ميرداماد بود تغييري بنيادين در فلسفه و حکمت اسلامي پديد آورد که زمينه هاي آن قبلا توسط افرادي چون شيخ اشراق، خواجه نصيرالدين، ابن عربي، سيدحيدرآملي و ميرداماد فراهم آمده بود. ملاصدرا با احاطه بي نظيري که بر همه جريان هاي فکري پيش از خود اعم از فلسفه مشاع و اشراق و عرفان و کلام داشت و با بهره گيري از تفحص و مهارتش در تفسير قرآن و احاديث معصومين توانست همه اين معارف را در يک ترکيب منظم و روشمند جمع کند و حکمت نويني را پايه گذاري کند. که از آن با عنوان حکمت متعاليه ياد مي شود. و بهترين شکل آن را مي توان در دايره المعارف عظيم فلسفي او يعني کتاب الاسفار اربعه مشاهده کرد.
نگارنده در شرح حال ملاصدرا در عناويني چون: دوران، شاگردي، دوران گوشه نشيني، دوران تاليف و تدريس، تاسيس حکمت متعاليه، هماهنگي عقل و وحي و شهود، ابتکارات محتوايي ملاصدرا، حرکت جوهري، انسان در حکمت متعاليه، اثبات وجود خدا و آثار وي پرداخته است.
مولف درباره انسان در حکمت متعاليه مي گويد: از نظر ملاصدرا هر يک از موجودات جهان مادي صورت نوعيه خاصي دارد که تماميت و کمال آن موجود به آن صورت وابسته است. و حرکت و تماميت ان موجود در همان صورت خاص به وقوع مي پيوندد. به عبارت ديگر انسان موجود پايان يافته و محدود و مختصر به حد خاصي نيست. انسان در خودش تعالي مي جويد و ماهيت خويش را مي سازد. انسانها اگرچه در آغاز راه از ماهيت واحدي برخوردارند در نهايت همان چيزي مي شوند که در مراحل سلوک با فکر و عمل خود محقق مي سازد. ملاصدرا آثار بسياري در موضوع هاي فلسفي و عرفان و تفسير و حديث نوشته است و بيش از 50 اثر به او نسبت داده اند که از مهمترين آثار او مي توان به کتابهاي زير اشاره کرد:
الاسفار اربعه العقيله في الحکمه المتعاليه،الشواهد الربوبيه، المشاعر، المبدا و المعاد، شرح الهيات شفا، شرح حکمه الاشراق، مفاتيح الغيب، شرح اصول کافي،تفسير برخي از سوره هاي قرآن کريم، کسر اصنام الجاهليه و ...
نگارنده در بخش دوم کتاب به شرح حال برخي از فيلسوفان از جمله به شيخ بهايي،ميرداماد،ميرفندرسکي، ملامحسن فيض کاشاني، قاضي سعيد قمي،ملامهدي نراقي، حاج ملاهادي سبزواري، آقاعلي حکيم مدرس تهراني، جهانگير خان قشقايي، شيخ محمدتقي آملي، سيدمحمدحسين طباطبايي، شهيد مرتضي مطهري، سيدمحمدباقر صدر،امام خميني، محمدتقي جعفري و ... مي پردازد.
مولف درباره ميرداماد مي گويد: ميربرهان الدين محمدباقر داماد متخلص به اشراق و مشهور به معلم ثالث از فيلسوفان بزرگ دوره صفوي است. ميرداماد چندين سال در مشهد مقدس به تحصيل علوم عقلي و نقلي پرداخت. سپس به قزوين و کاشان و در نهايت به اصفهان مسافرت کرد. و به تدريس و تاليف مشغول شد و به همراه تني چند از عالمان طراز اول چون شيخ بهايي و ميرفندرسکي بنيانگذار مکتب اصفهان شد. مشهورترين استاد او شيخ حسين بن عبدالصمدآملي پدر شيخ بهايي بود. از مشهورترين شاگردانش ملاصدرا، ملاخليل قزويني و قطب الدين اشکوري را مي توان نام برد. ميرداماد بيش از هر کس ديگري در احياي فلسفه بوعلي و حکمت اشراقي درون انديشه شيعي و آماده ساختن شرايط لازم براي اثر جاودان ملاصدرا نقش داشته است. وي دانشمندي جامع و کامل بود و علاوه بر فلسفه در فقه و حديث و ادبيات و رياضيات و علم رجال آثاري نوشته است. برخي از مهمترين آثار او عبارتند از: القبسات، الافق المبين، تقويم الايمان، جزوات، سوره المنتهي در حکمت و فلسفه، شارع النجاه در فقه، خلسه الملوک در عرفان، و مجموعه اي از اشعار فارسي و عربي چون مشرق الانوار که با تخلص اشراق سروده شده است.
اما ميرفندرسکي از حکيمان برجسته مکتب اصفهان در کنار ميرداماد و شيخ بهايي است. در حکمت آثار ابن سينا چون شفا و اشارات را در اصفهان تدريس مي کرد. او از چند رساله باقيمانده است که عبارتند از رساله اي در باب حرکت و رساله صناعيه درباره علوم و صناعات در جوامع که مجموعه اي دايره المعارف گونه از همه علوم عقلي و نقلي است.
نکته مهم ديگر در باره ميرفندرسکي شيوه زندگي او مي باشد وي زاهدانه زندگي مي کرد و در عين حال از معاشرت با مردم معمولي و حضور در اجتماع ابايي نداشت. مسافرت هايي به هند داشت و در آنجا نيز مورد تکريم و احترام فراوان قرار گرفت. او در اين مسافرت ها با زبان سنسکريت و آيين هندو آشنا شد. جمله قصيده معروفي که بيانگر روح عرفاني اوست تا زمان حاضر چندين شرح بر آن نوشته شده است با اين ابيات آغاز مي شود.
چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيبابستي صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همي با اصل خود يکتاستي
در نيابد اين سخن را هيچ فهم ظاهري گر ابونصر استي و گر بوعلي سينا ستي
نگارنده در ادامه به شرح حال سيدمحمدحسين طباطبايي پرداخته و نظر وي در مورد توحيد را چنين بيان مي کند که علامه طباطبايي توحيد را اصل زيربنايي همه معارف و علوم علمي و عملي مي داند که همه شئون هستي جاري است. علامه در اين باره مي گويد طبق تعاليم عاليه اسلام مسئله توحيد يگانه اصلي است که در تمام شئون جهان هستي حاکم است. و به روشني مشاهده مي شود که در اسلام هر قضيه علمي و عملي در حقيقت همان مسئله توحيد است که در اشکال و صورت هاي مختلف درآمده و در لباس قضاياي علمي و عملي جلوه گر شده است و به هنگام تحليل هر مسئله اي به توحيد بازمي گردد.
نگارنده بعد از علامه به شرح حال فلسفه و کلام استاد مطهري مي پردازد. مولف درباره امام خميني مي گويد: آيت الله روح الله موسوي خميني که بعدها در جريان نهضت انقلاب اسلامي ايران عليه رژيم استبداد به امام خميني معروف و شناخته شد در سال 1281 در خانواده اي روحاني در شهر خمين به دنيا آمد. تحصيلات خود را در زادگاهش شروع کرد و براي ادامه تحصيل به اراک مهاجرت کرده و به دنبال مهاجرت مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي به قم و تاسيس حوزه علميه قم امام نيز به اين شهر رهسپار شد. و در اين شهر تحصيلات خود را تا سطوح عالي و احراز مقام اجتهاد نزد جمعي از شناخته شده ترين اساتيد همچون مرحوم حائري يزدي در فقه و اصول، ابوالحسن رفيعي قزويني در فلسفه و آيت الله شاه آبادي در عرفان ادامه داد. يکي از ابعاد مهم و جالب توجه امام بعد فلسفي و عرفاني ايشان است. امام از استادان بزرگ عرفان و نيز فلسفه ملاصدرا که اين فيلسوف را خاتم حکما و عرفا در عصر خود لقب داده اند از آثار مهم ايشان در فلسفه و کلام و اخلاق مي توان به اين آثار اشاره کرد: تعليقه در فصوص الحکم ابن عربي، شرح حديث جنود عقل و جهد، چهل حديث و کشف الاسرار
نگارنده در ادامه به معرفي فيلسوفاني چون آقاسيدحسين بادکوبه اي، ملامحمدجعفر لاهيجي، ميرزامحمدتقي الماسي، سيدجلال الدين آشتياني، سيداحمد فرديد، سيدمحمدکاظم عصار، ملارجب علي تبريزي، ملامحمدصادق اردستاني و ... پرداخته است.
ویرایش وتلخیص: معاون پرورشی مدرسه رئیسعلی دلواری
شعارهاي سازمان جهاني بهداشت |
سال شمسي |
انسان و شهرش |
1345 |
نقش همسران در بهداشت |
1346 |
بهداشت در آينده |
1347 |
بهداشت بارداري و وضع حمل |
1348 |
تشخيص زودرس سرطان حياتبخش است |
1349 |
با ديابت هم مي توان شاد و توانان زيست |
1350 |
سلامت قلب شما مايه سلامت بدن شماست |
1351 |
بهداشت از خانه آغاز مي شود |
1352 |
غذايي بهتر براي دنيايي بهتر |
1353 |
نقطه پاياني بر آبله |
1354 |
با آينده نگري كوريها را پيشگيري كنيم |
1355 |
فرزندان خود را واكسيناسيون مصون كنيد |
1356 |
فشار خون بالاي خود را پائين آوريد |
1357 |
كودك سالم آينده مطمئن |
1358 |
سيگار يا سلامت انتخاب با شماست |
1359 |
بهداشت براي همه تا سال 2000 |
1360 |
سالهاي عمر را طولاني كنيم |
1361 |
شمارش معكوس براي تامين بهداشت همه تا سال 2000 شروع شده است |
1362 | |
كودك سالم امروز – سرمايه فردا |
1363 | |
جوانان سالم بهترين پشتوانه ما |
1364 | |
سالم زيستن پيروزي همه |
1365 | |
واكسيناسيون فرصتي گرانبها براي حفظ جان كودكان |
1366 | |
بهداشت براي همه – همه براي بهداشت |
1367 | |
بيائيد از سلامتي بگوئيد |
1368 | |
سياره ما ، سلامت ما – جهاني فكر كنيم منطقه اي عمل كنيم |
1369 | |
بلا خبر نمي كند آماده باشيم |
1370 | |
ضربان قلب آهنگ سلامت |
1371 | |
قدر زندگي خود را بدانيم و با بي احتياطي و غفلت آن را به خطر نيندازيم |
1372 | |
بهداشت دهان و دندان براي يك زندگي سالم |
1373 | |
سال 2000 دنياي بدون فلج |
1374 | |
شهر سالم – زندگي سالم |
1375 | |
بيماريهاي عفوني حمله كرده اند همه به هوش باشيم و همه دفاع كنيم |
1376 | |
بارداري امري فوق العاده است بيائيد آن را بي خطر سازيم |
1377 | |
سالم پير شدن چيز ديگر ي است |
1378 | |
خون نجات بخش زندگي است در سلامت آن كوشا باشيم |
1379 | |
از بهداشت روان غافل نباشيم و مراقبت كنيم |
1380 | |
تحرك براي سلامتي |
1381 | |
زندگي آينده مان را با ايجاد محيط هاي سالم براي كودكان بنا كنيم |
1382 | |
جاده سالم تصادف ندارد |
1383 | |
به سلامت تك تك مادران و كودكان اهميت دهيم |
1384 | |
همه با هم براي سلامتي |
1385 | |
آينده اي مطمئن با سرمايه گذاري در سلامت |
1386 | |
حفاظت از سلامت در برابر تغييرات آب و هوايي |
1387 | |
سلامت در حوادث و بلايا شهر نشینی وسلامت
مقاومت به داروهای ضد میکروبی، یک تهدید جهانی |
1388 1389
|
نقش قرآن در شکل گیری نهضت های سیاسی (1)
علی رضا حلم زاده
مقدمه
قرآن کریم پس از نزول درصدر اسلام، در چند مقطع تاریخی، همچون رودبار پرخروشی که در مسیر خود، گاه حرکتی موج خیزتر و پرشتابتر پیدا میکند، رواجی چشمگیر و شگفت داشته است.
سده جدید حیات مسلمانان، که دورهای پرشتاب در رشد و تکامل اندیشه اجتماعی ایشان بشمار میرود و روزبروز سرعت آن نیز افزوده میشود، با رواج چندباره قرآن کریم درآمیخته است و می توان گفت رشد تفکر اسلامی در مقولات اجتماعی و سیاسی به میزان گسترش تعالیم قرآن بستگی دارد.
هر چند قرآن کریم در روزگاران پیشین نیز بارها مورد اقبال فراوان قرار گرفته است، اما ویژگی زمان ما در جنبه عمومیت این شوق و استقبال است که از دانشمندان علوم دینی در حورهها تا استادان دانشگاه و طلاب و دانشجویان جوان و خلاصه همه سطوح و حتی غیر اهل علم، ولی مسلمان و معتقد به قرآن را تحت الشعاع خود قرار داده است.
امروز اشتیاق به شناخت قرآن نه تنها کشورهای اسلامی را فرا گرفته است بلکه در بیشتر کشورهای جهان نیز دانشمندان فراوانی به انگیزههای گوناگون، پیرامون شناختهای قرآنی تلاش میکنند.
توطئههای گوناگون، گسترده و عمیقی نیز که علیه قرآن توسط سردمداران شرک و کفر طراحی و اجرا میشود، نشانی از واکنش ضربات مهلک قرآن بر کانونهای ظلمت و تباهی است که سرانجام، به بیداری و نجات بشریت خواهد انجامید.
موج عظیم قرآنشناسی، که به لطف خدا درهمهجا ایجاد شده اگر به درستی هدایت و رهبری شود، این امید را زنده میکند که قرآن کریم از محبس«محجوریت»رهایی یابد تا بتواند با فروغ گرمیبخش و روشن کننده خود، جهان ظلمت زده و سرد امروز را نجات دهد و سعادت بخشد.
امروزه، مسلمانان جهان منتظرند تا به برکت حرکت فراگیر اسلامی در دنیا، که در ایران اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به تأسیس جمهوری اسلامی انجامیده است، تعالیم قرآن بتواند راهگشای حل مشکلات به سوی دنیایی روشن، مترقی، عزتمند و الهی گردد.
این نوشته که بهتر است آن را پیش درآمدی بر شناخت نقش قرآن در شکلگیری جنبشهای سیاسی دانست، تلاش محدودی برای پاسخ به این پرسشهاست که:
1-آیا قرآن کریم داعیه و توان ایجاد حرکتهای سیاسی را دارد؟
2-چگونه قرآن کریم در ایجاد شکلگیری نهضتها مؤثر واقع میشود؟
3-آیا در طول تاریخ میتوان نهضتهایی را با انگیزهها و تربیت قرآنی یافت؟
هدف این نوشتار و بررسی:
1-اثبات و تأکید بر این حقیقت است که قرآن کریم توان ایجاد حرکت و رهبری نهضتهای سیاسی را به منظور رسیدن به اهداف الهی و انسانی به نحو کامل دارد.
2-بهرهگیری از تجربیاتی که از رهگذر دستیابی به قرآن در جریان نهضتها به دست آمده است.
در خلال این نوشتار درمییابیم که بر خلاف توهم کسانی که رسالت قرآن را تنها«آدم سازی»در بعد فردی میدانند، قرآن کریم، به مسائل اجتماعی و سیاسی سخت توجه دارد و مردم را در جهت تحولات سیاسی مطلوب و اصلاحات لازم برمیانگیزاند و این یعنی جامعه سازی، و قرآن کریم در این راه تمامی تدابیر لازم و مقدور را ارائه داده است؛جامعه مطلوب را نشان میدهد و جوامع فاسد را نیز معرفی میکند و تفاوت این دو جامعه و عوامل و زمینههای تغییر وضعیت در هریک از آنها را باز میگوید.در این پژوهش، همچنین با عناصر انقلاب آفرین و مبانی اندیشه اجتماعی که در قرآن آمده است و مسلمانان را به فکر و حرکت و تلاش و جهاد وا میدارد، آشنا میشویم.و سرانجام خواهیم دید که چگونه قرآن کریم فضای اندیشهها را سالم ساخت و هوای تازه خردمندی و آزادگی و درست اندیشی را در سینهها دمید، چشمان خواب گرفته در جهالتها را با نسیم روحپرور بیداری از هم گشود و مشتهای گره شده از تبعیضها را باز کرد و این دستهای باز و نیرومند را با برادری به هم پیوند داد تا بنیان تمدنی را استوار سازد که بر بیشتر نقاط جهان قرنها حکومت کرد.
فصل اول- نهضتهای سیاسی از دیدگاه قرآن
قرآن کریم و تنگنای ذهنیتها
جریان جمودگرایانهای از دیرباز در میان برخی از اهل علم و فضل وجود داشته است که مطابق تصورات و برداشتهای خود، اساسا محدوده رسالت قرآن را جامعه سازی و تلاش برای بهسازی ارکان اجتماع نمیدانند.این پندار در قالب تحلیلها و توجیهات گوناگنی هنوز در گوشه و کنار به گوش میرسد.
در مقدمه بحث از نقش قرآن در تحولات و خیزشهای اجتماعی ضرورت دارد که همین اندیشه مورد بررسی قرار گیرد و روشن شود که آیا قرآن کریم در زمینه امور اجتماعی نیز رسالتی به عهدهدارد؟
نخست، توجیهات و دلائل مخالفان را از نظر میگذرانیم و سپس به بررسی مختصر آنها میپردازیم.اینان میگویند:رسالت غایی و نهایی قرآن متوجه جامعه نمیشود و امور اجتماعی و سیاسی را در برنمیگیرد.آنکه مخاطب قرآن است فرد انسان است. هدف نهایی نیز هدایت او به شناخت و«ایمان»به مبدأ و معاد و سپس تهذیب نفس و تطهیر شخصیت وی یعنی«اخلاق»و آنگاه برقراری رابطه معرفتی میان او و خداوند یعنی«عرفان»است.بنابراین رسالت قرآن در«ایمان»«اخلاق»«عرفان»خلاصه میشود. البته قرآن کریم انسان را از حضور در صحنههای اجتماع باز نمیدارد، اما تشخیص این ضرورت و میزان حضور و کیفیت عمل، به شعور و درک و برداشت شخصی و احیانا راهنماییهایی وابسته است که در این مسیر از ائمه معصومین(ع)به او میرسد.و میافزایند: البته قبول داریم که به هر حال، عملکرد اجتماعی کسی که هدایت قرآن را پذیرفته است با دیگران، سخت متفاوت است و بازمیپذیریم که در قرآن کریم گاه اشاراتی به برخی از ابعاد زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها شده است، اما اینها ثابت نمیکند که هدف رسالت قرآن ساختن جامعه و رفع مشکلات اجتماعی است.آنچه که به رهبری جوامع و مدیریت امتها و امور اقتصادی و مبارزات سیاسی و...مربوط میشود، در گرو رشد اندیشه اجتماعی بشر و رهیافتهای بشری است.بنابراین نمیتوان پذیرفت که برای حل هریک از مشکلات اجتماعی به قرآن متوسل شویم ودستاویزی برای یک راه حل پیدا کنیم.در اینجا، پاسخ در تحلیل این تفکر، مطالبی را به طور فشرده یادآور میشویم که نشان میدهد قرآن کریم، علاوه بر آنکه کتاب هدایت انسان از ظلمت شرک و جهل به سوی خداست و انسان را در ابعاد مختلف فردی تربیت میکند، همچنین رهنمودها و تکالیف لازم را در بعد اجتماعی حیات مسلمانان نیز بیان میفرماید.پیامبر(ص)و ائمه معصومین(ع)همچنان که معلم و بیانگر کتاب خدا در ابعاد عقاید و رشد معنوی و فردی انسانها هستند، در ابعاد اجتماعی نیز رسالت تعلیم و تبیین این کتاب عزیز را بر عهدهدارند، و اما پاسخها:
1-این نظریه در واقع قضیهای است مرکب از دو مقدمه و یک نتیجه:
مقدمه اول:«قرآن رسالتی اجتماعی ندارد.»
مقدمه دوم:«هر کتابی که رسالتی اجتماعی ندارد نمی تواند مرجع رفع نیازهای جامعه باشد».
نخست، توجیهات و دلائل مخالفان را از نظر میگذرانیم و سپس به بررسی مختصر آنها میپردازیم.اینان میگویند:رسالت غایی و نهایی قرآن متوجه جامعه نمیشود و امور اجتماعی و سیاسی را در برنمیگیرد.آنکه مخاطب قرآن است فرد انسان است. هدف نهایی نیز هدایت او به شناخت و«ایمان»به مبدأ و معاد و سپس تهذیب نفس و تطهیر شخصیت وی یعنی«اخلاق»و آنگاه برفراری رابطه معرفتی میان او و خداوند یعنی«عرفان»است.بنابراین رسالت قرآن در«ایمان»«اخلاق»«عرفان»خلاصه میشود. البته قرآن کریم انسان را از حضور در صحنههای اجتماع باز نمیدارد، اما تشخیص این ضرورت و میزان حضور و کیفیت عمل، به شعور و درک و برداشت شخصی و احیانا راهنماییهایی وابسته است که در این مسیر از ائمه معصومین(ع)به او میرسد.و میافزایند: البته قبول داریم که به هر حال، عملکرد اجتماعی کسی که هدایت قرآن را پذیرفته است با دیگران، سخت متفاوت است و بازمیپذیریم که در قرآن کریم گاه اشاراتی به برخی از ابعاد زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها شده است، اما اینها ثابت نمیکند که هدف رسالت قرآن ساختن جامعه و رفع مشکلات اجتماعی است.آنچه که به رهبری جوامع و مدیریت امتها و امور اقتصادی و مبارزات سیاسی و...مربوط میشود، در گرو رشد اندیشه اجتماعی بشر و رهیافتهای بشری است.بنابراین نمیتوان پذیرفت که برای حل هریک از مشکلات اجتماعی به قرآن متوسل شویم ودستاویزی برای یک راه حل پیدا کنیم.در اینجا، پاسخ در تحلیل این تفکر، مطالبی را به طور فشرده یادآور میشویم که نشان میدهد قرآن کریم، علاوه بر آنکه کتاب هدایت انسان از ظلمت شرک و جهل به سوی خداست و انسان را در ابعاد مختلف فردی تربیت میکند، همچنین رهنمودها و تکالیف لازم را در بعد اجتماعی حیات مسلمانان نیز بیان میفرماید.پیامبر(ص)و ائمه معصومین(ع)همچنان که معلم و بیانگر کتاب خدا در ابعاد عقاید و رشد معنوی و فردی انسانها هستند، در ابعاد اجتماعی نیز رسالت تعلیم و تبیین این کتاب عزیز را بر عهدهدارند، و اما پاسخها:
1-این نظریه در واقع قضیهای است مرکب از دو مقدمه و یک نتیجه:
مقدمه اول:«قرآن رسالتی اجتماعی ندارد.»
مقدمه دوم:«هر کتابی که رسالتی اجتماعی ندارد نمی تواند مرجع رفع نیازهای جامعه باشد».
نتیجه:«پس قرآن نمیتواند مرجع رفع نیازهای جامعه باشد».
مقدمه اول این قضیه ادعایی بیدلیل، و بلکه به دلائلی که خواهیم دید، سخنی نادرست و باطل و از اینرو نتیجه نیز باطل و فاسد است.اصولا هنگامیکه در معرفی یک شخص یا یک فکر یا مکتب مطالبی گفته میشود که با واقعیت تطبیق ندارد.سرچشمه این تعریف یا تفسیر نادرست در بسیاری از موارد یکی از دو چیز است:اول اینکه گاه گوینده مسائل را تنها از یک زاویه محدود و روزنه کوچک نگاه میکند و مثلا در شناخت یک شخص، او را از ابعاد گوناگن مورد بررسی قرار نداده است.نتیجه این نگرش محدود آن میشود که به اندک اطلاعی قانع میشود و سپس برای تکمیل سایر قسمتهایی که یک طرح تعریفی نیاز دارد به پیش داوریهای ذهن میرسد.
علت دوم این است که هر چند بررسی کننده، در حد توان خود همه مسائل را بررسی کرده است اما تمامی آنها را با دیدگاهی خاص مینگرد که این خود سبب میشود همه مسائل رنگ دیگری پیدا کنند.یک بینش قشری یا تفکر شک آلود یا نگرشی مبتنی بر اقتصاد یا عرفان یا سیاست...هرچه را بررسی کند، به آن رنگ مخصوص خود را میدهد.
این است که مخصوصا برای شناخت یک مکتب و آن هم مکتب جامعی مانند اسلام و کتابیمانند قرآن، لازم است بدون هیچ ذهنیت خاص به تحقیق بپردازیم و در آغاز به عنوان یک اصل مسلم ادعا نکنیم که قرآن فردگراست یا جامعهگرا...بلکه این نظریات را موکول به بعد از کاوشی جامع و بیطرفانه کنیم.بنابراین طرح معرفی قرآن به اینگونه که«قرآن منحصرا به ساختن فرد انسان میپردازد و هر چند گاه متعرض نکتههای اجتماعی هم شده ولی بدان توجه مستقیم نداشته بلکه مقولات اجتماعی را به رهیافتهای حیات بشری و رهبران الهی وانهاده است»ادعایی بیدلیل و بی پایه است.
2-اشکال اساسی دیگر این است که عقل چگونه میتواند بپذیرد که کتابی که ادعای هدایت بشر را در هر زمان و مکانی دارد و مدعی است که از گفتن هیچ مطلبی فروگذار نکرده است، 1 هدایت بشر را در بعد فردی او منحصر کند.آیا به این وسیله میخواهد بگوید که رابطهای میان هدایت فردی و اجتماعی وجود ندارد؟آیا فرد از اجتماع سالم یا فاسد تأثیر نمیپذیرد؟آیا فرد میتواند در اجتماع فاسد، همرنگ جماعت باشد و در زندگی فردی صالح بماند؟آیافرد صالح میتواند در اجتماع از فساد جامعه متأثر نگردد؟تکلیف فرد از نظر اجتماعی چیست؟آیا خودداری او از فساد به یک سلسله (1)-ما فرطنا فی الکتاب من شیء قرآن کریمانعام آیه 38
ما در این کتاب از بیان هیچ(در راه هدایت)کوتاهی نکردیم.
مسائل اجتماعی منجر نمیشود که انسان در برابر آنها سخت به هدایت نیازمند است؟ آیا انسان نسبت به حیات اجتماعی خود در قیامت هیچ باز خواستی ندارد؟و آیا و آیا... یا اینکه قرآن طالب این است که انسان جامعه را رها کند و در کوهها و بیابانها به زندگی فردی بپردازد.اگر بپذیریم که قرآن هدایت اجتماعی را مورد نظر دارد، اما فقط برخی از مسائل را گوشزد کرده است، میپرسیم که به هر حال آیا آنچه در قرآن است از عهده هدایت بشر به صورت کامل برمیآید یا خیر؟اگر جواب منفی است پس قرآن در هدایتی که مسئولیت آن را به عهده گرفته ناقص است و اگر جواب مثبت است، معلوم میشود رهنمودهایی که از طریق رهبران جامعه و یا رهیافتهای تمدن بشری حاصل میشود در جهت فهم بهتر اصول هدایت قرآن و فروغ آن و نیز شناخت روشنتر شرایط اجتماعی برای عمل و چارهیابی بهتر از قرآن است.کوتاه سخن اینکه همه واقعیتهای اجتماعی ثابت میکند که هر انسان خوب و صالحی، چنانچه برنامه عمل نداشته باشد، نمیتواند از حیات اجتماعی هدایت یافتهای بهرهمند شود.پیامبر اکرم(ص) نیز با آنکه در مکه به هدایت فرد فرد مردم مشغول بود، اما از زمانی که به مدینه مهاجرت فرمود و حکومت اسلامی را بنیان نهاد و از موضع یک زمامدار با اجتماع آن روز برخورد کرد، توانست در هدایت افراد همان مکه نیز توفیق کامل بیابد و ایشان را در برابر عقاید راستین اسلامی خاضع و تسلیم کند.با این همه ما نیز میپذیریم که هدایت قرآن کریم شامل ابعاد ایمانی، اخلاقی، فکری و عرفانی انسانها میشود.سخن در عدم انحصار هدایت در این ابعاد است.
در این پرسش باید به درستی اندیشید که چگونه قرآن کریم که درباره صحبت دو فرد با یکدیگر سخن میگوید:
«و اغمضض من صوتک»-لقمان آیه 19.
آهنگ صدایت را کاهش ده.
و لاتنابزوا بالالقاب-حجرات آیه 11.
به یکدیگر لقبهای زشت نسبت ندهید.
و درباره داد و ستد و همسایه رهنمود میدهد:
«و یمنعون الماعون»-ماعون آیه 7.
و زکات و احسان را از فقیران منع میکنند.
در تفاسیر، «ماعون»را عبارت از ظروف و مایحتاج زندگی دانستهاند که همسایگان به یکدیگر قرض میدهند-آری، چگونه قرآنکه درباره روابط محدود زندگی فردی سخن به میان میآورد، میتواند درباره مناسبات مختلف دو کشور با یکدیگر، لحن صحبت آنها، روابط اقتصادی و فرهنگی و سیاسی آنها که تأثیر مستقیم در جان و مال و ناموس هزاران و میلیونها انسان دارد ساکت باشد؟به راستی بشر به کدامیک از این دو هدایت، بیشتر نیاز دارد؟
3-در نظریهای که پیرامون فردگرا بودن قرآن مطرح شد، چنین آمده بود که«تشخیص ضرورت و میزان حضور در جامعه و کیفیت عمل بسته به برداشت شخصی و راهنماییهایی است که در این مسیر از ائمه معصومین علیهم السلام به او میرسد»؛ ظاهرا این قسمت از نظریه برای فرار از این مشکل است که چگونه قرآن نسبت به هدایت اجتماعی اهمال ورزیده است؟!
رهبری سیاسی پیامبر(ص)و ائمه اطهار(ع)جای تردید ندارد، اما نمیتوان پذیرفت که این رهبری و هدایت، جایگزین هدایت قرآنی شده باشد.یعنی چنین نیست که رهبری فردی انسانها به عهده قرآن و رهبری اجتماعی، به عهده پیامبر و ائمه علیهم السلام باشد.چرا که:اولا-روایات فراوانی در دست است که قرآن را دارای رسالت اجتماعی معرفی میکند و مردمان را به منظور کسب هدایت و راهنمایی در حوادث و صحنههای پر خطر زندگی اجتماعی به سوی قرآن فرا میخواند.چند نمونه از اینگونه روایاتاینک نقل میشود.
از پیامبر اکرم(ص)نقل شده است که فرمود:
«...اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و ماحل مصدق، من جعله أمامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار، و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل...» 1
هر گاه فتنهها مانند شب تاریک شما را در برگرفت، بر شما باد که به قرآن تمسک کنید. زیرا قرآن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته و گواهی است که شهادتش(علیه مجرمان) مورد قبول است.هر که آن را فرا روی خود قرار دهد، او را به سوی بهشت رهبری میکند و هر که آن را پشتسر افکند وی را به سوی آتش جهنم میکشاند و قرآن راهنمایی است که به سوی بهترین راه رهنمون میگردد...
امیر مؤمنان علی(ع)میفرماید:
«فالقرآن آمر زاجر، وصامت ناطق، حجة الله علی خلقه
فعظموا منه سبحانه ماعظم من نفسه.فانه لمیخف عنکم شیئأ من دینه.و لم یترک شیئأ رضیه او کرهه الا و جعل له علما بادیا و آیة محکمة تزجر عنه او تدعوا الیه 1
قرآن، فرمان دهنده و نهی کننده است خاموش و گویاست.حجت خدا بر بندگان اوست پس خدا را بزرگ دارند که خود بزرگ داشته، چه او چیزی از دینش را از شما پنهان نداشته و از بیان هر آنچه که از آن خشنود باشد یا نپسندد فروگذار نکرده مگر آنکه برای آن نشانی آشکار و آیتی محکم قرار داده که از آن نهی میکند یا به سوی آن فرا میخواند.
و نیر علی(ع)فرمود:
«فی القرآن نباء ماقبلکم و خبر مابعدکم و حکم مابینکم.» 2
در قرآن سرگذشت آنچه پیش از شما بوده و خبر آنچه بعد از شما خواهد بود و حکم آنچه در میان شما جریان دارد آمده است.
مشاهده میشود که در روایات مزبور هیچگونه تفکیکی میان هدایت در بعد فردی و اجتماعی صورت نگرفته است و قرآن منبع همه نوع هدایتی دانسته شده که بشر بدان نیازمند است.آنچه مورد رضایت یا نارضایتی خداوند میباشد-چه در بعد فردی و چه اجتماعی، در قرآن بیان گردیده و درباره هر آنچه در میان انسانها میگذرد داوری شده است.
ثانیا-ائمه اطهار(ع)خود فرمودهاند که احادیث ما را به قرآن رجوع دهید، آنچه موافق با قرآن بود عمل کنید و آنچه مخالف قرآن بود ما آن را نگفتهایم، آن را به دیوار بزنید. 3 وجود روایات اجتماعی و سیاسی در میان احادیث فراوانی که به دست ما رسیده است قابل انکار نیست و ناگزیر برای سنجش اینگونه روایات، باید آیاتی از قرآن کریم در زمینههای اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشد تا بتواند از صحت آن روایات پشتیبانی کند و گر نه امکان بررسی و شناخت درستی یا نادرستی روایات سیاسی از میان میرود.
4-اینک به سراغ خود قرآن میرویم.میبینیم بر خلاف آن ادعا که«هدف اصلی قرآن ساختن فرد بوده و به ساختن اجتماعی نظر نداشته است، »بسیاری از تعالیم قرآن در مسائل اجتماعی و حتی جزئیات احکام سیاسی اجتماعی است.بهتر است این مطلب را از زبان قرآنشناس بزرگ، امام راحل(قدس سره)بشنویم:
«اما راجع به اسلام شروع کردند تبلیغات کردن به اینکه اسلام یک مکتبی است...مربوط به دعا و ذکر یک روابطی بین مردم و مابین خالق و سیاست را کاری به آن ندارد، اسلام به حکومت کار ندارد، به سیاست کار ندارد.این را آنقدر تبلیغات روی آن کردند که در جامعه خود روحانیت هم به خورد آنها دادند که بسیاری از آنها هم همین اعتقاد را پیدا کردند که روحانی به سیاست چه کار دارد؟به حکومت چه کار دارد؟به نظام حکومت چه کار دارد؟...
این را آنقدر تبلیغ کردند و گفتند که حتی بعضی روشنفکرهای ما هم که بی اطلاع از قرآن و سنت بودند، باورزشان آمده است و آنها هم دنبال کردند و همنفس شدند با آنها.ما نباید هر حرفی که بشنویم یا منتشر باشد بین اقشاری نباید بیدلیل مطلب را قبول کنیم.انسان اگر بیدلیل یک مطلبی را قبول کند این مریض است...
ما باید یک مطالعه سطحی لازم نیست خیلی مطالعه دقیق، یک مطالعه سطحی در قرآن بکنیم ...یک مطالعه جزئی هم در قرآن بکنیم که قرآن آمده است که برای ذکر«دعا و برای حرز و امثال ذلک، یا نه قرآن را نشناختند؟اگر در قرآن مطالعه کنید میبینید که آنقدر آیات در جنگ هست که وادار به جنگ(کرده)است، وادار به جنگ با کی؟با قدرتمندان قرآن آیاتی زیاد دارد.یک دو تا نیست...قرآن یک کتابی است که از آن تحرک بیشتر استفاده میشود تا چیزهای دیگر، یک کتابی است که مردم را حرکت داده است.از این خمودی که دارند حرکت داده است و با همه طاغوتها در انداخته است قرآن 1
5-علاوه بر آنکه بیشترین چیزی که به فرموده امام خمینی رضوان الله علیه از قرآن استفاده می شود«تحرک»است، حتی عمل به تعالیم فردی قرآن نیز، اگر به طور درست انجام شود، مستلزم رویارویی و درگیری با قدرتهای باطل است مگر آنکه حتی عبادتهای فردی هم، عباداتی مرده و بیروح باشد.آیا انتخاب لباس یک امر فردی نیست مگر ندیدیم که در کشورهایی مانند ایران و ترکیه چگونه قدرتهای استعمار، زنان را به برداشتن حجاب و مردان را به تراشیدن ریش و تغییر لباس مجبور کردند؟آری، به قول یکی از نکته پردازان، کلاه بر سر مردان گذاشتند و حجاب از سر زنانشان برداشتند!چگونه بدون برخورد و شورش میتوان حتی امور فردی را در حکومت طاغوت اصلاح کرد؟نمونه دیگر از امور فردی، نماز است که به ظاهر از عبادتهای انفرادی شمرده میشود و با این وجود، دقت در مضامین این عبادت که باز بگفته امام راحل«نماز بلندترین فریاد است»روح عزت و بلندمنشی و آزادگی و تحقیر ارزشهای باطل و قدرتهای طاغوتی و برانگیختن حس تعهد و مسئولیت در رابطه با جامعه و کردار خود و دیگر مسلمانان را در مسلمان زنده و بیدار میکند.بسال 1356 جلسات بحثی با یکی از کشیشان مشهور مسیحی در کلیسای لوقا پیش آمد که بعدها معلوم شد از جاسوسان کهنه کار صهیونیستی است، در یکی از این جلسات جزوهای به نام پرتوی از نماز اثر حجة الاسلام آقای قرائتی را برای مطالعه به او دادم.وقتی کشیش مزبور جزوه را برمیگرداند، با شگفتی بسیار گفت:من فکر میکردم نماز شما یک عبادت خاموش و فردی است اما با خواندن این نوشته دیدم که نماز سراسرش شعارهای اجتماعی و پر از شورش و اعتراض است!در دعا و ذکر همینطور است که اگر با لطائف الحیل تفسیر به رأی نشود مصداقهای باطل بر آنها تحمیل نشود، عباداتی هستند که مضامین اجتماعی و سیاسی و اصلاحی دارند؛نظیر تأثیر اجتماعی صحیفهسجادیه و سایر دعاها.
در فرهنگ قرآن، زندگی فردی با زندگی اجتماعی و عبادات فردی(اگر درست انجام شود)با عبادات اجتماعی در بیشتر موارد درهم آمیخته است.امر به معروف و نهی از منکر، اطاعت ولی امر به حق، نهی از بردن دعاوی نزد طاغوت، نهی از یاری ظالمان و... خواه ناخواه به برخورد و ستیز با جباران و طاغوتیان میانجامد و این مبارزات، رهبری و رهنمود و هدایت میطلبد که به دنبال هدایت فردی به عهد، قرآن است.
6-از دیدگاه قرآن پیامبران(ع)نیر از آن رو به رسالت فرستاده شدهاند که اطاعت شوند. 1 و همچنین انبیاء(ع)اصلاحطلبان بزرگ اجتماعی بودند.قرآن کریم در مجموع تعبیرات خود، پیامبران را«مصلحان»میخواند چنانکه از زبان شعیب پیامبرمیگوید:ان ارید الا الا صلاح مااستطعت و ماتوفیقی الا با الله علیه توکلت و الیه انیب. 2 جز اصلاح تا آخرین حد توانایی منظوری ندارم.موفقیتم جز به دست خدا نیست تنها بر ذات مقدس او توکل میکنم و تنها به سوی او باز خواهم گشت.قرآن کریم نه تنها اصلاحگران واقعی را به جامعه معرفی میکند بلکه پرده از چهره اصلاحگران تقلبی و دروغین برمیدارد و برای مثال، ادعای اصلاح منافقان را به شدت تخطئه میکند:و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون. 1 هر گاه به آنها گفته شود در زمین فساد مکنید، میگویند ما فقط اصلاحگرانیم.آگاه باشید که اینها خود مفسدانند و البته به دقت درک نمیکنند.اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است، هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاحطلب و لا اقل طرفدار اصلاح طلبی است.زیرا اصلاحطلبی هم به عنوان یک«شأن پیامبری»در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. 2 قرآن کریم برنامه اصلاحصلبی پیامبر(ص)و دین اسلام است و از اینرو خداوند به پیامبر (ص)میفرماید:فلاتطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. 3
کافران را فرمان مبر و به وسیله(یا به کمک)قرآن به جهادی بزرگ با ایشان بپرداز. قیام مردم برای عد الت و قسط براساس کتاب و میزان جزو اهداف رسالت پیامبران بوده است و طبعا قرآن کریم، که در رأس کتابهای آسمانی قرار دارد، برترین رهنمودها را در این مسیر عرضه میدارد:لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... 4
ما پیامبرانمان را همراه با نشانههای روشن فرستادایم و همراه ایشان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردمان قیام به قسط کنند...
آنچه خداوند نازل فرمود اساس حکومت در میان مردم است:
فاحکم بین الناس بماانزل اللَّه 5
در میان مردم بدانچه خداوند نازل کرده است حکم کن.
فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی. 6
در میان مردم به حق حکم کن و از هوای نفس پیروی مکن.
بنابراین کتاب آسمانی، برنامه قیام مردمان برای قسط و جهاد با کافران و حکومت میان مردم است.تفکیک میان رسالت پیامبران(ع)و بویژه پیامبر اسلام(ص)با کتابهای آسمانی ایشان دور از عقل سلیم است.
تأثیر اندیشه در تاریخ تمدن
نظر کوتاهی به تاریخ تمدن نشان میدهد که رشد یا رکود جوامع بشری، معلول تفکر و فرهنگ حاکم بر اذهان و روح مردم آن جامعه بوده است.
به عبارت دیگر، روش اندیشمندان و ارزشها و ضد ارزشهایی که یک جامعه پذیرفته و به کار بسته، زمینهساز حرکت یا رخوت و سکون آن جامعه بوده است.یک نویسنده سوئدی در کتاب خود، به اهمیت نقش قهرمان و شخصیتپردازی برای الگو شدن در جامعه اشاره میکند و میگوید:«از زمانی که کتاب«دن کیشوت»نوشته شد، که ترسیم مبارزات ابلهانه و پوچ یک پهلوان پنبه اسپانیایی است، تا مدت هشتاد سال هیچ قهرمانی در سرزمین اسپانیا به وجود نیامد چرا که این کتاب بشدت، غرور ملی و روح افتخار و مبازره و حرکت را در مردم خود درهم شکست.»برعکس، نگارش کتاب«بینوایان»، اثر ماندنی ویکتور هوگو چنان تأثیر مثبتی را بر افکار به جا نهاد که عدهای، این کتاب را یکی از عوامل پیدایش انقلاب کبیر فرانسه دانستهاند. 1 همچنین حذف تفکر کلیسایی قرون وسطی که مجال اندیشه و ذوق و نوآوری را از خردمندان جامعه گرفته بود، سبب رونق بازار علم و ترقی و ایجاد تحولات سیاسی و اجتماعی گردید و با تأسف کامل چون رهبری معنوی و اخلاقی کلیسا نیز به سرعت و شدت لطمه خورد و جانشین صالحی نیز نیافت، تمدن اروپایی گرفتار عنان گسیختگی و انحطاط اخلاقی شد که امروزه مشاهده میکنیم.
اینک باید به این پرسش پرداخت که آیا آنگونه که مخالفان دین میپندارند، حرکتهای سیاسی چهارده قرن حیات مسلمین انگیزههای ملی و اقتصادی داشته و قرآن سدّ راه جنبشها بوده است یا برعکس، مسلمانان به برکت تفکری که از قرآن آموخته بودند به حرکت و قیام علیه جباران و ستمگران و فاسدان و خائنان میپرداختند و هر چند این قیامها از آسیبهایی که کم و بیش بر حرکتهای اجتماعی وارد میشود مصون و محفوظ نبودند، لکن در اینکه نیت و انگیزه نخستین آنها شوق به قرآن و اسلام و ارزشهای اسلامی بوده است، نمیتوان تردید داشت.
روش بررسی نقش قرآن در شکلگیری نهضتها
چگونه میتوان تأثیر قرآن را در حرکتهای سیاسی و اجتماعی ثابت کرد و میزان و چگونگی آن را مورد سنجش قرار داد؟آیا استناد به چند آیه در جریان نهضت کافی است؟آیا استشهاد به جملاتی از فیلسوفان، حکیمان، عارفان و ادیبان را نیز میتوان به عنوان نقش فلسفه، حکمت، عرفان و ادب در ایجاد نهضتها دانست؟
برای پاسخ به این پرسش کافی است توجه کنیم که میان پذیرش و انتخاب یک جمله یا ضرب المثل و تمثیل یا شعری حکمت آمیز، و پذیرش و ایمان به یک مکتب، که شامل جهانبینی خاص و ایرئولوژی مربوط به خود و مشخص است، تفاوت وجود دارد.
ممکن است کسی آن چنانکه درباره یکی از سرشناسان تاریخ ایران نقل کردهاند، این شعر زیبا را بشنود و روح مردانگی در وجودش زنده شود و او را به حرکت وا دارد:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن زکام شیر بجوی
یا بزرگی و فخر و عزّت و جاه
یا چو مردانت، مرگ رویاروی
1 پذیرفتنی است که این شعر در برانگیختن، روح خطر پذیری و شجاعت تأثیر روشنی داشته است اما شجاعت، تنها یک عنصر روحی را از مجموعه یک حرکت و نهضت تشکیل میدهد و شخص یا گروه، همچنان به سایر عناصر روحی و معنوی و فکری برای گردش چرخ نهضت نیازمند است.افزون بر اینکه در ادبیات، علیرغم وجود عناصر روحی سازنده، آفات و عناصر ویران کنندهای نیز وجود دارد که به همین دلیل، نمی توان همهجا آن را یک مجموعه روشن و دارای جهت ثابت و مثبت و کاملی دانست.
کاملا طبیعی است که رهبر یک نهضت یا نیروهای حاضر در صحنه، گاه به شعری یا تمثیلی یا جمله حکمت آموزی از مقولات گوناگون معارف بشری استناد و استشهاد کنند، ولی این نه بدان معناست که مجموعهای را که آن شعر یا حکمت، مربوط بدان است، تماما پذیرفته باشند.و بسیار اتفاق میافتد که از یک مجموعه فکری یا هنری، تنها یک جمله یا یک قسمت، مشهور است و بر سر زبانها میگردد، بدون آنکه حتی نقل کنندگان آن جمله بدانند این جمله از کیست و مربوط به کدام مجموعه فکری تاریخی است.برای تکمیل و ادامه بحث، نخست لازم است، ببینیم چگونه میتوان اندیشهای را محرک یک نهضت دانست و آنگاه ملاکهای به دست آمده را در مورد قرآن و نقش آن در نهضتها بکار ببریم.
راه اثبات محرک بودن یک اندیشه برای یک نهضت
ثابت کردن اینکه یک اندیشه در ایجاد یک نهضت مؤثر بوده، دو شرط دارد:
1تشناخته بودن اندیشه:وجود یک کتاب یا تفکر متروک را به تنهایی نمیتوان در پیدایش یک نهضت مؤثر دانست، مگر اینکه نخست خود آن تفکر به درستی در جامعه مطرح شده باشد یا توسط رهبران نهضت شناخته شود.همچنین وجود برخی مشابهتهای جزئی میان دو تفکر را نمیتوان به معنای یکی بودن آنها گرفت و در تحلیل حوادث، این دو را با هم آمیخت.
به عنوان مثال، اگر اسلام میگوید:«من قتل دون ماله فهو شهید»هرکس به خاطر حفظ مال خود کشته شود شهید است ملاحظه کنیم که در جوامع اسلامی گاه نهضتی بخاطرحفظ منافع اقتصادی سرزمین مسلمانان انجام شده و گروهی دراین حالت کشته شدهاند؛نمیتونیم این دلالت روشن را کنار بگذاریم و تسلیم نظر کسانی شویم که میگویند«محرک تاریخ شرایط اقتصادی است»و سپس تحلیل کنند که اعتقاد به دیدگاههای اقتصادی مارکسیستی سبب بروز چنین نهضتی شده است؛چرا که دخالت غیر ارادی«انگیزه اقتصادی»در ایجاد حرکت، ثابت نشده بلکه در مواردی خلافش ثابت شده است و اگر منظور، داشتن آگاهانه انگیزه اقتصادی است، ؛پر واضح است شناخته بودن فرهنگ اسلامی در جوامع مسلمانان و ناشناخته بودن برخی از فرهنگهای بیگانه به سادگی نادرستی تحلیل را مشخص میسازد.
2-پذیرش و ایمان نسبت به اندیشه:
تنها شناخته بودن یک اندیشه نیز برای اثبات محرک بودن آن کافی نیست همان گونه که در دوره معاصر، اندیشه ملیگرایی یا مارکسیستی برای بیشتر ممالک شناخته شده است ولی اعتقاد عمومی مبنی بر پذیرش و ایمان بدان وجود ندارد.
اگر بخواهیم هنوز در تأثیر اندیشههای قرآنی در نهضتهای طول تاریخ اسلام دقت یا سختگیری بیشتری به خرج دهیم.کافی است توجه کنیم که وجود عواملی که در بالا یاد کردیم یعنی«آشنایی»و«پذیرش»نسبت به یک اندیشه از دو راه قابل کشف است:
1-اعتراف رهبران یا نیروهای حاضر در صحنه.
2-مدارک و شواهد کافی.
توضیح آنکه چون این نوع تحقیق تکیه فراوانی بر اسناد تاریخی دارد و درباره جنبشهای تاریخ گذشته، نمیتوان همچون نهضتهای معاصر و در حال جریان از طریق مشاهده و مصاحبه تحقیق کرد، ناچار از طریق اسناد و روایاتی که بر اعتراف نیروهای مؤثر در نهضت دلالت میکند و در مواردی که یافتن این اسناد با دشواری یا بنبست و سکوت منابع روبرو میشود، از طریق بررسی مدارک و شواهد کافی عمل میکنیم و به داوری مینشینیم.
به عنوان مثال، برای آنکه بدانیم آیا حافظ در مجموع تفکر و ذوق و مرام خود از قرآن کریم تأثیر پذیرفته است یا خیر، به اعترافات و تصریحات او استشهاد میکنیم که میگوید:هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم و یا میگوید:
زاهدار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
1 و یا از طریق بررسی مفاهیم و اصطلاحات و دیدگاههای متعدد قرآنی که در اشعار او راه یافتهاند، به این مطلب پی میبریم.
مدارک و شواهد نیز میتواند گونههای مختلف داشته باشد ازجمله مثلا در مورد قرآن کریم، داشتن تحصیلات علوم دینی، ناگزیر به معنای آشنا شدن با تعالیم قرآن هر چند به نحو اجمال نیز میباشد.
باید متوجه این نکته بود که آشنایی یک نفر با تعالیم قرآن به معنی قرآنی بودن تمام گفتار و کردار او نیست.هرکس میتواند رهنمودهای قرآن را با مطالب دیگری و از جمله نظرات شخصی خود درهم بیامیزد و یا در تطبیق آن رهنمودها با واقعیتهای خارجی خطا کند.آنچه جای گفتگو ندارد این است که یکی از منابع مهم تفکر آن شخص را قرآن تشکیل میدهد و یا دیدگاههایش درباره مسائل ارزشی متأثر از قرآن و انگیزههای حرکت او برگرفته از قرآن کریم است.
درباره نهضتهای تاریخ اسلام، همچنان که خواهیم دید، یک یا هردو شرط یاد شده وجود دارد که نشانگر نقش قرآن در آن نهضتهاست یعنی در موارد بسیاری شعار حرکت سیاسی و هدف نهایی آن، قرآن معرفی شده است و یا انگیزههای قرآنی مانند امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از فساد و ظلم و...محرّک و موجد نهضت دانسته شده است.د موارد بسیاری نیز روحانیت را در رأس رهبری جنبشها میبینیم که این به معنای منبعث بودن آن نهضت از قرآن کریم است.
حرکت آفرینی قرآن از دیدگاه دیگران
ازجمله مدارک و شواهد پیرامون قرآن، اعتراف محققان، تاریخ نویسان و دانشمندان بیگانه است.نظر به اهمیت این قسمت، اظهارات تنی چند از پژوهندگان غیر مسلمان را در اینباره ذیلا از نظر خوانندگان میگذرانیم:
«در سرزمین دور دست حجاز، در شهر مکه، محمد بن عبد اللّه(ص)بر مردمی بت پرست و ستیزه خو، آیینی تازه آورد که یگانهپرستی را تبلیغ مینمود.پیام این آیین نو، که از طریق وحی بر محمد نازل میشد، بعدها به قرآن منتقل گردید و به اعراب حکم میکرد که همچون قومی مسئول به خدا تسلیم شوند و از خشم و قهر او بترسند. برخی از عربان چنان از الهام این تعالیم نو لبریز شدندکه عهدهدار گشودن جهان پیرامون خود گردیدند تا هم به پاداش شرکت در این جهاد، سهمی از بهشت در جهان دیگر برای خود به دست آورند» 1
«داج»به درستی میگوید:قرآن، سنگ بنای آموزش مسلمانان بود. 2
«ولز»میگوید:اسلام یک نظام اجتماعی و قانون مدنی از برای بشر بود که در روزگار تیره و تاریک دنیا نمایان شد و احکام مقدسش با هر نوع ستمگری و خیانت و جنایت و بیدادگری مبارزه کرد. 3
«ولز»میگوید:
«...آیا یکی از افرلد انسان میتوانددورهای از ادوار زندگی را به من نشان بدهد که اسلام مغایر با مدنیّت بوده و پیشاهنگ آن نبوده باشد؟ 4
درهمه تاریخ، دینی جز اسلام پیروان خود را پیوسته به نیرومند بودن دعوت نکرده و هیچ دین دیگری در این زمینه مانند اسلام موفق نبوده است. 5
قرآن آسانترین، بیابهامترین و غیر تشریفاتیترین کیشها را آزاد از قید مراسم بتپرستی و کاهنی، به جانهای ساده عطا کرد...اسلام به مردم تعلیم داد که بی شکایت و ملامت، با مشکلات زندگی روبرو شوند و محدودیتهای آن را تحمل کنند؛در عین حال آنها را به توسعه و پیشرفتی برانگیخت که از عجایب تاریخ بود». 6
دانشمندان جهان، درباره نقش قاطع و بینظیر اسلام و قرآن در تمدن بشری و نجات جوامع از تباهی و انحطاط، بسیار سخن گفتهاند که نمونههای بالا مشتی از خروار بود. مناسب است که اکنون توانایی قرآن را در احیای تمدن بشری و عزت و ارتقای مسلمانان همچنان از دیدگاه سرشناسان جهان غرب از نظر بگذرانیم:
«ناپلئون بناپارت»امپراطور قدرتمند فرانسه، ژنرال کهنه کار و پیر استعمار در سخن معروفش درباره قرآن چنین میگوید:
«آنچه که من احساس کردم و از این کتاب استفاده نمودم این است که:«اگر مسلمانان، به دستورهای جامع این کتاب، عمل نمایند، روی ذلت و خواری را نخواهد دید، مگر اینکه ما در میان آنها و قرآن جدایی بیفکنیم.» 1
«دیانت حقی که من آن را با مدنیت همدوش و همراه یافتیم، تنها دین اسلام است و اگر کسی بخواهد آن را بشناسد باید قرآن و نظریات علمی و قوانین و نظامات اجتماعی آن را بخواند». 2
برنارد شاو میگوید:
«محمد برزگترین پیامبران است و هر گاه بر دنیای کنونی حکومت میکرد کلیه عقدهها و مشکلات بشریت را یکی پس از دیگری با سرانگشت حکمت و درایت خود میگشود...من معتقدم که دین محمد یگانه دینی است که با تمام ادوار زندگی بشر مناسب است و قابلیت آن را دارد که هر نسلی را به خود جلب کند.من پیشبینی میکنم که اروپا در آینده دین محمد را قبول خواهد کرد و آثار آن اکنون نمایان است، ما باید محمد را نجات دهنده بشریت بدانیم». 3
سنایس میگوید:«بیگمان قرآن قانون همگانی و کاملی است که باطل، نه از روبرو، نه از پشتسر در آن راه نمییابد بنابراین شایسته برای هر زمان و مکانی است و اگر مسلمانها چنان که سزاوار است به آن متمسک شوند و به موجب تعالیم و احکامش عمل کنند امروز نیز آقای همه جهانیان و عموم اقوام و ملل خواهند شد همچنان که درگذشته بودند». 4
توجه به این نکته ضروری است که آنچه اسلام و تعالیم اسلام و یا آثار وجود مبارک پیامبر(ص)و ائمه اطهار(ع)میخوانیم و میشناسیم، در حقیقت پرتوهای خورزشید تابناک قرآن کریم بشمار میروند.همهجا قرآن را قانون اساسی اسلام میدانند.امامان معصوم(ع)نیز میفرمودند آنچه را از ما برای شما نقل کردند به قرآن ارجاع دهید ما خلاف قرآن سخنی نمیگوییم و یا میفرمودند آنچه را ما میگوییم می توانید از مستند قرآنی آن بپرسید تا برایتان بازگوییم.
پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)نیز حرکت خود را براساس تعالیم قرآن کریم تطبیق میفرمود و هرگز مطلبی را از پیش خود به نام قرآن اظهار نمیداشت.اساسا رسالت هر پیامبری این بود که تنها بر پایه «ما انزل اللّه»حکومت و از فرمان خدا اطاعت کند.
با این توضیح مختصر، روشن میشود که هر کجا از تأثیر اسلام و پیامبر(ص) در تمدن و تحولات جوامع بشری سخن گفته میشود، در حقیقت به تأثیر قرآن، اشاره دارد که به عنوان دین اسلام تجلی کرده و یا پیامبر(ص)و پیشوایان شیعه، تعالیم آن را با زبان و بیان خود به مردم عرضه کردهاند.
واقعیت این است که پیامبر(ص)و ائمه معصومین(ع)داناترین مردم به قرآن و عمل کنندهترین انسانها به آن هستند.
جالب اینکه محققان غیر مسلمان نیز همه تعالیم اسلام را نشأت گرفته از قرآن میدانند.به نمونههایی در این زمینه توجه فرمایید:
لرد هیدلی میگوید:
«پایه و اساس دین محمد قرآن است که مشتمل بر تمام مسائل اجتماعی و احکام و قوانین الهی برای ایجاد آسایش و راحتی بشر است.» 1
ادموند بورگ میگوید:
«قرآن یا قانون محمدی قانونی است که تمام مردم را از شاه تا پستترین گدا شامل شده و به یکدیگر ارتباط میدهد و آن قانونی است که به محکمترین نظام قضایی و بالاترین قضاوت علمی ترتیب و تنظیم یافته و مانند آن در این عالم پیش از آنها نیامده است». 2
ملاحظه میشود که قرآن کریم گاهی مستقیما در ارائه رهنمودهای لازم به جوامع انسانی و اسلامی دخالت داشته است و آیه یا آیاتی از آن الهامبخش و رراهگشا واقع شده و گاهی هم بواسطه قرآن شناسان و صالحانی که قرآن را به درستی دریافته بودند، هدایتگر جامعه و انسانها بوده است.
فصل دوم- چگونگی تأثیر قرآن کریم در شکلگیری نهضتها
در فصل گذشته، دانسته شد که قرآن کریم تأثیری عمیق و تردید ناپذیر در تمدن اسلامی و به دنبال آن در فرهنگ بشری بجای گذاشته است.در این فصل به چگونگی این تأثیر در نهضتها، که با دعوت اول شخصیت جهان اسلام پیامبر خاتم حضرت محمد(ص)شروع شد و توسط خاندان پاکش ادامه یافت و در مقاطع تاریخی فراوان تا به امروز رخ داده و میدهد، میپردازیم، تا ملاحظه شود قرآن کریم از چه راههایی در نهضتها اثر گذاشته و زمینههای اثرگذاری قرآن کدامند.
آیا قرآن کریم در جریان نهضتها تنها به عنوان یک شعار بدون توجه به محتوای آن مطرح بوده یا بیانگر یک عقیده دینی است و یا پارهای از احکام فقهی مورد نیاز را در بر دارد و یا از نظر انجام یک نهضت، قرآن کریم در بر دارنده کلیات و حتی جزئیات برنامه قیام از ابتداییترین مراحل تا دستیابی به آخرین نتایج و دستاوردهاست؟
همانگونه که خواهیم دید قرآن در کنار همه رسالتهایی که دارد، رهبر و هدایتگر مسلمانان در قیامها و جهادهایی که بر عهدهدارند نیز میباشد و در تبیین آیین یک نهضت کامل از بیان هیچ نکتهای فروگذار نکرده است.
بیان اجمالی مطلب این است که قرآن کریم حتی در چارچوب مشخص قیام و نهضت، بسیار فراتر از آن بوده است که مثلا چند جمله حماسی که روح سلحشوری را در افراد مستعد برانگیزاند، به جامعه بشریت تحویل دهد، چرا که حماسه نیز مادام که بر پایههای جهان شناختی روشن و متقی و قابل قبولی استوار نباشد، جز یک تحریک احساسات کور و گذرا نخواهد بود.
کاری که قرآن کریم انجام داد.این بود که انسانهایی را پرورد که به نسبت ظرفیت خود، شناخت منطقی و درستی از دنیا و فلسفه آفرینش و ارتباط دنیا با آخرت یافته بودند.به جای سرگردانی در کوره راههای شرک و بتپرستی، دیده بر دنیای حقیقی توحید گشوده بودند و اینک خدایی را میشناختند که رسالت پیامبرش را با عنوان علم و قلم آغاز کرده بود.پیامبری را میشناختند که اسوهای فوق تصور در برترین صفات کمال بود.پیامبری که پاکی و محبت و صفا و خیر خواهی و نیک اندیشی و تیزبینی و صبر و ایمان و تلاش و شهامت و زهد و ترحم و...را یکجا در وجود خود جمع و دلها را به سوی خود جلب کرده بود.پیامبری، که در گفتار و رفتارش عقل و عشق را در آمیخته بود.آنچه خرد پذیر بود، دوست میداشت و آنچه دوست میداشت، خرد پذیر بود.به آنچه اعتقاد داشت عشق میورزید و آن همه در یک کلمه خلاصه میشد: اللَّه.
قرآن کریم به همت و پایمردی بنیانگذار اسلام حضرت محمد بن عبد اللَّه(ص)در دنیای شب زده آن روز انفجاری به وجود آورد و خفتگان تاریخ را از سیاهچال جاهلیت به روشنایی صبح اسلام کشاند و هوای تازه ایمان و اندیشه پاک و سالم را در سینهها و دلها و جانهایشان دمید و به راهشان انداخت و آنگاه این قرآن کریم بود که هر زنده دلی را که حقیقتا جویای حق و عد الت بود راهبری میکرد و باطل طلبان جاهل را در رسوبات اندیشههای جاهلی فرومینهاد تا تازیانههای عذاب دنیا و آخرت بر پیکرشان فرود آید.
بنابراین قرآن کریم، فراتر از هر کاری، فضای اندیشه را دگرگون ساخت و ارزشهای تازهای را پیش روی انسان قرار داد و افق دید وی را از مادیت و لذات جسمانی تا معنویت و لذات روحانی گسترش بخشید.طعم شیرین آزادگی و عزت را در سایه بندگی خدا به او چشاند و او را متحول کرد.
چنین شد که دیگر، کسانی که ظلم و اجحاف و تبهکاری اربابان و شاهان و سردمداران فاسد را در سکوت کامل میپذیرفتند، تاب نیاوردند و با امید به دنیای بهتر به امداد الهی، و یا شرف شهادت و دستیابی به فوز عظیم، با توکل به خدا قفل سکوت را شکستند و قدم در راه نهادند.اینها بذرهای قیام و انقلابی بود که قرآن کریم در دلها و ذهنها میپاشید و هر تلاوت قرآن و هر ذکر و هر عبارت و مراسم دینی و مقدسی آن را آبیاری میکرد و رشد میداد تا به ثمر مینشست.
تأثیر از دو طریق
پیش از آنکه به مهمترین زمینههای هدایتی قرآن در جریان یک نهضت بپردازیم، به این سؤال توجه کنیم که قرآن کریم چگونه و از چه راههایی در میان مسلمانها نفوذ میکند و پیامهای خود را میرساند؟
خدای متعال برای این منظور دو راه را فرا روی مسلمانان نهاده که قرآن کریم به روشنی آنها را بازمیگوید:
1-تربیت رهبران جامعه
همانگونه که رسول اکرم(ص)در آغاز دعوت خود پرورش انسانهای مستعدی را در رأس برنامه خود قرار داد که سفیران پیامبر(ص)برای تبلیغ اسلام و هدایت مردم در مناطق گوناگون بودند(همچون:جعفر بن ابی طالب به مقصد حبشه، ابو ذر غفاری به قبیله ربذه، مصعب بن عمیر به شهر یثرب، و علی بن ابی طالب(ع)برای جانشینی خود)، قرآن کریم نیز تربیت انسانهای صالح و مستعد را که هم از لحاظ روحی و هم علمی واجد شرایط بوده و بتوانند تعالیم قرآن را به آگاهی مسلمانان برسانند، مورد تصریح و تأکید قرار میدهد.
«و ماکان المؤمنون لینفروا کافّة فلو لانفر من کل فرقه منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعو الیهم لعلهم یحذرون. قرآن کریم/توبه 122
و مسلمانان نتوانند که همگی به سفر روند.پس چرا از هر گروهی، از ایشان، دستهای به سفر نمیروند تا دانش دین بیاموزند(در دین تفقه و شناخت عمیق پیدا کنند)و چون به نزد قوم خود بازگشتند ایشان را هشدار دهند باشد که از زشتکاری حذر کنند؟»
دلالت آیه بر اینکه افرادی از هر جامعه باید برای آموختن دین، که بنا بر مشهور شامل عقاید، احکام و اخلاق است، بروند روشن است.مقصد این سفر در زمان حیات رسول اکرم(ص)، محضر مبارک ایشان و پس از ایشان، حضور جانشینان بر حق حضرتش بود که هر چند ولایت سیاسی از ایشان سلب شده بود لکن شأن و حیثیت ولایت و هدایت ایشان محفوظ بود و تا مدتها حوزههای درس حضرتشان دوام داشت و پس از این ایام نیز دوره به دوره، حوزههای درس اسلامشناسان و فقیهان دارای صلاحیت، مکانی است که طالبان دینشناسی باید بدانجا کوچ کنند و پس از پایان تحصیلات خود برای ارشاد و انذار جامعه خویش بازگردند.به وجود آمدن روحانیت در اسلام بر همین اساس است.
و لتکن منکم امّة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون. قرآن کریم/آل عمران 104
صاحبان تفسیرهای« المیزان»و«پرتوی از قرآن»در ذیل آیه مذکور متفق القولند که:«منکم»به معنای تبعیض و انشا است نه بیان، تقدم«منکم»بر«امّه»و جمله«اولئک هم المفلحون»ظهور در بعضیت قضیه دارد، یعنی از میان شما کسانی همفکر و هماهنگ انتخاب گردند و امت اسلام را به خیر و نیکی فرا خوانده، از منکرات بازشان دارند که این خود مستلزم شناخت دقیق مصادیق و مراحل(معروف و منکر) است.لذا گروهی(روحانیون)باید به عنوان مظهر و مثل اعلای اینگونه جریانهای فکری، متصدی تعلیم چنین امر حیاتی(امر به معروف و نهی از منکر)باشند. 1
رلائل و شواهد قرآنی بیش از اینهاست و در روایات نیز چندین حدیث وجود دارد که درباره تربیت و تعلیم و به بارآوردن دینشناسان و وظیفه ایشان در برابر مردم و مردم در برابر ایشان، دهنمودهای اساسی را مطرح میسازند که به منظور جلوگیری از اطاله بحث در این مقاله مختصر از ذکر آنها پرهیز میشود.
هادیان و رهبران جامعه اسلامی که تعالیم قرآن و سنّت را بر مسلمانان عرضه میدارند، رسالت گستردهای را بر عهدهدارند که با توجه به شرایط زمان و امکانات موجود به ادای آن میپردازند.
تبلیغ اسلام، تعلیم عقاید، تبیین احکام و تهذیب اخلاق و نفوس وظیفه عمومی مبلّغان اسلام و قرآن است.در ادامه این رسالت، امر به معروف و نهی از منکر چه در میان مردم و چه در برابر قدرتهای ستمگر به منظور رفع ظلم و فساد و نشر عدل و تحقق احکام اسلام و یاری ستمدیدگان و رهبری مردم براساس تعالیم قرآن در جریان مجاهدتها، ازجمله وظایف اسلامشناسان شایسته است.
عالمان شیعه در طول تاریخ اسلام با قلم و زبان با رهبری معنوی و سیاسی خود پرچم سرخ تشیع کربلایی را برافراشته و با تقوا و زهد و تواضع خود دلهای مسلمانان را به سوی ارزشهای متعالی اسلام جلب کردهاند.
2-تربیت عمومی
در قرآن کریم، تلاوت این کتاب مقدس و فهم و تدبر آن برای همه مسلمانان مورد تأکید قرار گرفته است.با توجه به اینکه قرآن رکن اساسی همه تعالیم اسلام است و رسالت پیامبر اکرم(ص)نیز چیزی جز ابلاغ این کتاب به مردم، (و ماعلی الرسول الاّ البلاغ 2 )، و بیان آن برای مردم، (لتبیّن للنّاس مانزّل الیهم) 3 و حکم براساس «ماانزل اللّه»و بیان جزئیات احکام نیست، لذا اهمیت قرائت قرآن برای عموم مردم روشن میشود.
بد نیست بدانیم که تعلیم یا حتی خواندن کتاب مقدس در برخی از ادیان دیگر تنها در انحصار گروه خاصی است:
در میان یهود...دستگاه روحانیت دستگاه بستهای بود و جز فرزندان لاوی کسی نمیتوانست در این طبقه وارد شود. 1
قدرت برهمن بر پایه انحصار دانش قرار داشت، برهمنان متولی و مفسران سنت، مربیان اطفال، مؤلفان یا گردآورندگان ادبیات و کارشناسان آیات «ودا»های مهم و خطا ناپذیر بودند.اگر یک نفر از فرقه«شودرا»به تلاوت کتابهای مقدس گوش میداد بر طبق قوانین برهمن در گوشهای او باید سرب گداخته ریخته شود.و اگر نوشتههای مقدس را تلاوت میکرد زبانش بایستی نصف شود واگر مطالبی از آن را از برمیکرد باید پیکرش به دو پاره شود. 2
هدف قرآن کریم از این تلاوت عمومی و فراگیر و فراوان را میتوان چنین برشمرد:
1-پیوند ایمانی و تقریب به خدا براساس قرآن.
2-آشنایی نسبی جامعه به طور مستقیم با فرهنگ و هدایتهای قرآنی.
با قرائت مستقیم قرآن، هم آیات اثربخش قرآن در جان و اندیشه مسلمانان اثر میگذارند و هم شائبه توطئه دشمنان در جهت تحریف پیام قرآن خنثی میشود، چرا که پیام قرآن بطور مستقیم میشنوند، هم ضرورت اطاعت از پیامبر و اولو الامر و رجوع به اهل ذکر را درمییابند و هم لزوم فراگیری قرآن را از جناب پیامبر(ص)درک میکنند (نعلّمهم الکتاب)، و از طریق پیامبر(ص)به شناخت راس خان در علم و ثقل اصغر راه میبرند.
همچنین با قرائت قرآن هرکس به قدرت ظرفیت خود از تعالیم گوناگون قرآن بهرهور شده، زمینه آگاهی عمومی از فرهنگ تعالیم و ارزشهای قرآنی فراهم میآید و برای تدبر کنندگان در آیاتش ایمان و علم و معرفت بیشتر به حقایق حاصل میگردد.
طرحهای اسلام برای فراگیر شدن فرهنگ قرآنی
1-قرائت قرآن:تأکید قرآن کریم بر قرائت فراوان و عدم تعیین حد مشخصی برای آن گویای این اهمیت است.در سوره مبارکهمزمّل میفرماید:
...فاقرؤا ماتیسّر من القرآن علم ان سیکون منکم مرضی و اخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل اللّه و اخرون یقاتلون فی سبیل اللّه فاقرؤا ماتیسّر منه و اقیموا الصلوة و اتوا الزکوة و اقرضوا اللّه قرضا حسنا...
قرآن/مزمل 20
و هرچه میسر شود از قرآن بخوانید میداند که کسانی از شما بیمار خواهند شد و گروهی دیگر به طلب روزی خدا به سفر میروند و گروه دیگر در راه خدا قتال میکنند، پس هرچه میسر شود از آن بخوانید و نماز بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید...
2-تعلیم قرآن به فرزندان:در روایات متعددی بر آموزش قرآن به فرزندان توصیه شده است ازجمله روایت زیر:
الحدیث اسادس و الاربعون:اخرج الدیلمی عن علی رضی اللّه عنه قال رسول اللّه(ص):ادّبوا اولادکم علی ثلاث خصال:
حب نبیّکم
و حبّ اهل بیته
و علی قراءة القرآن.فانّ حمله القرآن فی ظل اللّه یوم لاظل الا ظلّه مع انبیائه و اصفیائه. 1
دیلمی از علی علیهم السلامروایت کرده است که پیامبر(ص)فرمود:
فرزندان خود را بر سه صفت تربیت کنید:
دوستی پیامبرتان
و دوستی اهل بیت پیامبر
و بر قرائت قرآن.چرا که حاملان قرآن در روزی که جز سایه خدا، سایهای نخواهد بود در سایه خدایند به همراه پیامبران و برگزیدگان.
3-فراگیری قرآن.یکی از رسالتهای پیامبر، تعلیم کتاب و تبیین مجملات آن برای مسلمانان است.از این وظیفه پیامبر(ص)چنین برمیآید که وظیفه مردم نیز فراگیری قرآن از طریق عالمان بدان است.
علی علیهم السلام نیز از پیامبر نقل کرده است که:
خیارکم من تعلّم القرآن و علّمه. 1
بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و یاد دهد.
و عن الصادق علیهم السلام:ینبغی للمؤمن ان لایموت حتی یتعلّم القرآن او یکون فی تعلّمه. 2
از امام صادق علیهم السلام روایت شده است که:برای مؤمن شایسته است تا نمرده قرآن را بیاموزد یا در حال آموختن قرآن از دنیا برود.
4-تدبر در قرآن.قرآن کریم درباره کسانی که در قرآن تدبرنمیکنند و از این راه خلل در ایمان آنها بهم رسیده است، میفرماید:
افلاتیدبّرون القرآن ام علی قلوب اقفاله محمد آیه 24
پس آیا در قرآن تدبرنمیکنند یا بر دلهایشان قفلها نهده شده است.
در این صورت، ضرورت تدبر مؤمنان بیشتر روشن میگردد.
5-شنیدن قرآن.قرآنو عترت هردو بر خواندن قرآن و شنیدن آن تأکید دارند.
و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلّکم ترحمون. اعراف آیه 203
و آنگاه که قرآن خوانده میشود بدان گوش فرا دهید و خاموش باشید، باشد که مورد رحمت قرار گیری.
از رسول اکرم(ص)نیز نقل شده است که گاه به کسی میگفتند قرآن بخوانید تا حضرتش گوش کنند.و نیز توصیه شده است که قرآن بخوانید تا در خانه شما صدای قرآن بگوش برسد.
در جهت بهرهگیری بیشتر از قرآن کریم و توسعه فرهنگ و رواج قرآن رهنمودهای دیگری نیز داده شده است مانند:
همراه داشتن قرآن
نگاه کردن به خطوط قرآن
نشر نسخههای قرآن
حفظ قرآن 3
دشمنان قرآن و اسلام نیز از همان آغاز از تأثیر عمیق کلام شیرین و تکان دهنده قرآن در بیم و هراس بودند و به همین خاطر اولین گام را در مبازره با قرآن، جلوگیری از شنیدن آن میدانستند:
و قال الذین کفروا لاتسمعوا لهذا و الغوا فیه لعلکم تغلبون قرآن کریم/فصلت 26
و کافران گویند:به این قرآن گوش ندهید و در موقع خواندن آن یاوه بپراکنیدشاید غلبه کنید.
این سخن نشان میدهد که چقدر قرآن کریم برای دشمنان و کفار خطرناک و بنیانکن بوده است.قرآن کریم در هر زمان دیگری نیز میتواند چهرههای گونه گون کفر و شرک و ظلم و تباهی را افشا و برملا کند.
و السلام
ادامه دارد
پی نوشت ها:
(1)-بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 92، ص 17-تفسیر العیاشی، ج 1، ص 2
(1)-نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 183.
(2)-نهج البلاغه، صبحی صالح، بخش حکمتها، حدیث 3/3
(3)-کتاب الکافی، کلینی، کتاب القرآن
(1)-صحیفه نور ج 2 ص 164.
(1)-سوره نساء آیه 64.
(2)-سوره هود آیه 88.
(1)-سوره بقره آیه 11.
(2)-نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، شهید مطهری ص 9 و 10.
(3)-قرآن کریم سوره فرقان آیه 52.
(4)-سوره حدید آیه 25.
(5)-مائده آیه 48.
(6)-سوره ص آیه 26.
(1)-کتاب«آنچه یک جوان باید بداند»
(1)-شعر از دیوان حنظله باد غیسی است که امیر خجستانی از آن متأثر شد.ر.ک:پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری، ص 143.
(1)-دیوان حافظ
(1)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه-از سلسله تحقیقات گروه تاریخ ایران دانشگاه کمبریج جلد 4 ص 9.
(2)-همان مأخذ، ص 489.
(3)-پنجگام، دکتر مجذوب صفا، ص 157.
(4)-پنجگام، دکتر مجذوب صفا، ص 198.پ
(5)-تاریخ تمدن، ویلدورانت، ج 4 بخش 1 ص 235.
(6)-همان، ص 236.
(1)-آیات قرآن در نهج البلاغه، اشتهاردی، ص 24.
(2)-پنجگام، دکتر صفا، ص 159.
(3)-پنجگام، ص 181.
(4)-همان، ص 204.
(1)-پنجگام، ص 201.
(2)-همان، ص 203.
(1)-ر.ک.پژوهشی در نظام روحانیت شیعه/علی اسماعیلپور ص 30 و 31.
(2)-مائده آیه 99.
(3)-نحل آیه 44.
(1)-مرجعیت و روحانیت، مقاله شهید دکتر بهشتی، ص 132 به نقل از تاریخ تمدن ویل دورانت چاپ اول ترجمه احمد آرام ج 1 ص 466.
(2)-همان، ص 132، 133 به نقل از تاریخ تمدن ج 1 ص 696.
(1)-حسن التوسل فی آداب زیارة افضل الرسل فی هامش الاتحاف بحب الاشراف، شبراوی ص 263، 264.
(1)-بحار الانوار ج 92 ص 186 به نقل از امامی طوسی ج 1 ص 367.
(2)-بحار الانوار 92/189 به نقل از عدة الداعی
(3)-ر.ک.مجله رسالة القرآن ش 2 مقاله حتی لاتتخذ هذا القرآن مهجورا
فهرست کتابهای ترجمه شده به فارسی از "1001 كتابي كه بايد تا پيش از مرگ خواند"
انسان طاغي - آلبر كامو (قطره)
طاعون - آلبر كامو (نيلوفر)
بيگانه - آلبر كامو (نيلوفر)
در تنگ – آندره ژید
رذل – آندره ژید
سکه سازان – آندره ژید
مائده های زمینی – آندره ژید
آن سوی حریم فرشتگان - ادوارد مورگان فورستر
اتاقی با یک منظره - ادوارد مورگان فورستر
گذری به هند – ادوارد مورگان فورستر
هواردز اند – ادوارد مورگان فورستر
خورشید همچنان می دمد – ارنست همینگوی
داشتن و نداشتن - ارنست همينگوي (اميركبير)
زنگها براي كه به صدا در ميآيند - ارنست همينگوي
مرد پير و دريا - ارنست همينگوي (نگاه)
وداع با اسلحه - ارنست همينگوي (نيلوفر)
سرخ و سياه - استاندال (نيلوفر)
صومعه پارم - استاندال
گتسبي بزرگ - اسكات فيتز جرالد (نيلوفر)
لطیف است شب – اسکات فیتز جرالد
كنت مونت كريستو - الكساندر دوما (هرمس)
سه تفنگدار- الكساندر دوما (هرمس/ زرين، گوتنبرگ)
ملکه پراگزاد [ملکه مارکو] – الکساندر دوما
بخش سرطان – الکساندر سولژنیتسین
یک روز ایوان دینسوویچ - الکساندر سولژنیتسین
آونگ فو – امبرتو اکو
نام گل سرخ - امبرتو اكو (شباويز)
ترز راگن – امیل زولا
دیو درون [انسان وحشی] - امیل زولا
ژرمينال - اميل زولا (نيلوفر)
نانا – امیل زولا
بيلي بتگيت - اي.ال. دكتروف (طرحنو)
رگتايم - اي. ال دكتروف (خوارزمي)
شهر خدا – ای. ال . دکتروف
آرزوهای بر باد رفته - اونوره دو بالزاک
اوژني گرانده - بالزاك (جاده ابريشم/ سپيده)
بابا گوريو - اونوره دو بالزاك (ققنوس)
آگنس گري - آن برونته (آفرينگان)
مستاجر عمارت ویلد فیل - آن برونته
بلنديهاي بادگير - اميلي برونته (نگاه)
جين اير - شارلوت برونته (جامي)
شرلی – شارلوت یرونته
ويلت - شارلوت برونته (پيمان)
بازگشت بومي - تامس هاردي (نشر نو)
بدور از مردم شوريده - تامس هاردي (نشر نو)
تس - تامس هاردي (دنياي نو)
جود گمنام - تامس هاردي (گل مريم / شقايق)
دست تكيده - تامس هاردي (تجربه)
شهردار کاستر بریج – تامس هاردی
به خون سردی – ترومن کاپوتی
ناشتایی در تیفانی – ترومن کاپوتی
پدران و پسران - تورگنيف (علمي و فرهنگي)
خاك بكر - ايوانسرگييويچ تورگنيف
در آستانه فردا - تورگنیف
سیلاب های بهاری - تورگنیف
بودنبروكها (زوال يك خاندان) - توماس مان
کوه جادو – توماس مان
مرگ در ونيز - توماس مان (نگاه)
آبيترين چشم - توني موريسون (ويستار)
دلبند - توني موريسون (روشنگران و چشمه)
جاز - توني موريسون (آفرينه)
سرود سلیمان – تونی موریسون
سولا - توني موريسون (قله)
ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد- پائولو كوئيلو
شيطان و دوشيزه پريم - پائولو كوئيلو (كاروان)
عطر - پاتريك زوسكيند
كبوتر - پاتريك زوسكيند (مركز)
تيمبوكتو - پل استر (افق)
سه گانه نيويورك - پل استر (افق)
کتاب اوهام – پل استر
موسیقی شانس – پل استر
مون پالاس – پل استر
خوشههاي خشم - جان استاينبك (اميركبير)
موشها و آدمها - جان استاينبك (اساطير)
مارتين ايدن - جك لندن (تندر)
پاشنه آهنين - جك لندن (نشر خيزاب)
آسياب كنار فلوس - جورج اليوت (نگاه / واژه)
سيلاس ماينر - جورج اليوت (دنياي نو)
ميدل مارچ - جورج اليوت (دنياي نو)
1984 - جورج اورول (نيلوفر)
درخت زندگی – جورج اورول
روزهای برمه – جورج اورول
قلعه (مزرعه) حيوانات - جورج اورول (جامي)
هوای تازه – جورج اورول
دل تاريكي - جوزف كنراد (نيلوفر)
لرد جيم - جوزف كنراد (نيلوفر)
مامور سري - جوزف كنراد (بزرگمهر)
نوسترومو – جوزف کنراد
ارباب حلقهها - جي. آر. آر. تالكين (نگاه)
هابيت - جي. آر. آر. تالكين (پنجره)
آقای فو - جی ام کوئتری
الیزابت کاستلو - جی ام کوئتری
در انتظار بربرها - جي.ام. كوتسيا (پلك)
زندگي و زمانه مايكل ك - جي.ام. كوتسيا
سرزمین های گرگ و میش – جی ام کوئتزی
ننگ - جی ام کوئتری
امپراطوری خورشید – جی. جی. بالارد
برج - جي.جي. بالارد (چشمه)
منطقه مصيبتزده شهر - جي.جي. بالارد
اولیس – جیمز جویس
چهره مرد هنرمند در جواني - جيمز جويس
اما - جين اوستين (فكر روز)
پارك منسفيلد - جين اوستين (كوشش)
ترغیب – جین اوستین
غرور و تعصب - جين اوستين (نشر ني)
عقل و احساس - جين اوستين (نشر ني)
نورثنگر ابی – جین استین
وسوسه - جين اوستين (اكباتان)
آرزوهاي بزرگ- چارلز ديكنز (علمي و فرهنگي)
اوليور تويست - چارلز ديكنز (مركز)
خانواده نیکلبی – چارلز دیکنز
خانه قانون زده – چارلز دیکنز
داستان دو شهر - چارلز ديكنز (فرزان روز)
دوست مشترک ما – چارلز دیکنز
ديويد كاپرفيلد - چارلز ديكنز (اميركبير)
روزگار سخت – چارلز دیکنز
سرود کریسمس- چارلز دیکنز
ترکه مرد – داشیل همت
خرمن سرخ - داشيل همت (روزنهكار)
شاهین مالت – داشیل همت
كليد شيشهي - داشيل همت (روزنهكار)
برادرزاده رامو - دنيس ديدرو (البرز)
راهبه – دنی دیدرو
ژاک قضا و قدری و اربابش – دنی دیدرو
روباه - دي.اچ.لارنس (باغ نو)
عاشق لیدی چترلی – دی. اچ. لارنس
دفتر یادداشت طلایی – دوریس لسینگ
علف ها آواز می خوانند – دوریس لسینگ
دکتر جکیل و مستر هاید – رابرت لوییس استیونسون
فرزند ربوده شده - رابرت لوییس استیونسون
میعاد در سپیده دم – رومن گاری
ریشه های آسمان – رومن گاری
خداحافظي طولاني - ريموند چندلر (روزنهكار)
خواب گران - ريموند چندلر (كتاب ايران)
اعترافات - ژان ژاك روسو (نيلوفر)
اميل: رسالهاي در باب آموزش و پرورش- ژان ژاك روسو
خیال پروری ها – ژان ژاک روسو
تاريخ محاصره ليسبون - ژوزه ساراماگو (علم)
سال مرگ ريكاردو ريش - ژوزه ساراماگو (هاشمي)
مرد تکثیر شده – ژوزه ساراماگو
دور دنيا در هشتاد روز - ژول ورن (دنياي كتاب)
سفر به مرکز زمین – ژول ورن
دم را دریاب – سال بلو
سلطان باران – سال بلو
مرد معلق – سال بلو
هدیه هومبولت – سال بلو
هرتزوگ – سال بلو
لبه تيغ - سامرست موام (فرزان روز)
پايبنديهاي انساني - سامرست موام (چشمه)
خوشی های زندگی – سامرست موام
ابله - فئودور داستايوسكي (چشمه)
برادران كارامازوف - فئودور داستايوسكي (ناهيد)
جنايت و مكافات - فئودور داستايوسكي (خوارزمي)
شیاطین (جن زدگان) - داستایوسکی
يادداشتهاي زيرزميني - فئودور داستايوسكي
آمريكا - فرانتس كافكا (هاشمي)
قصر - فرانتس كافكا (نيلوفر)
محاكمه - فرانتس كافكا (نيلوفر)
رنج های ورتر جوان - فریدریش هولدرین
هوبریون – فریدریش هولدرین
بازمانده روز - كازوئو ايشيگورو (كارنامه)
تسلی ناپذیر – کازوئوایشی گورو
منظره پريده رنگ تپهها - كازوئو ايشي گورو
هرگز رهايم مكن - كازوئو ايشيگورو (ققنوس)
هنرمندی از جهان شناور – كازوئو ايشي گورو
سلاخخانه شماره 5 - كورت ونهگات
خدا حفظتان کند آقای رزواتر – کورت ونه گات
گهواره گربه - كورت ونهگات (افق)
عشق در زمان (سالهاي) وبا - گابريل گارسيا ماركز
پاييز پدرسالار - گابريل گارسيا ماركز (حكايتي ديگر)
صد سال تنهايي - گابريل گارسيا ماركز (اميركبير)
آمريكايي آرام - گراهام گرين (خوارزمي)
جان كلام - گراهام گرين (نيلوفر)
پایان رابطه – گراهام گرین
جلال و قدرت - گراهام گرين (وزارت ارشاد)
صخره برايتون - گراهام گرين (ثالث)
کنسول افتخاری – گراهام گرین
مامور معتمد - گراهام گرين (نيلوفر)
مرد سوم - گراهام گرين (برگ / ني)
بووار و پکوشه – گوستاو فلوبر
تربیت احساسات – گوستاو فلوبر
مادام بواري - گوستاو فلوبر (مجيد)
وسوسه آنتونیوس قدیس – گوستاو فلوبر
طبل حلبي - گونتر گراس (نيلوفر)
موش و گربه - گونتر گراس (فرزان روز)
بل آمي - گي دو موپوسان (مجيد)
پیر و ژان – گی دو مو پاسان
آنا كارنينا - لئون تولستوي (نيلوفر)
جنگ و صلح - لئون تولستوي (نيلوفر)
سونات کرویستر – لئون تولستوی
مرگ ايوان ايليچ - لئون تولستوي (نيلوفر)
آلیس آنسوی آینه – لوییس کارول
آليس در سرزمين عجايب - لوئيس كارول (مركز)
آدمكش كور - مارگارت آتوود (ققنوس)
چشم گربه - مارگارت اتوود
سرگذشت نديمه - مارگارت اتوود (ققنوس)
عروس فريبكار - مارگارت اتوود (ققنوس)
گریس دیگر - مارگارت اتوود
شيدائي لول و. اشتاين - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
عاشق - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
نايب كنسول - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
بيخبري [جهالت]- ميلان كوندرا (روشنگران)
بار هستي - ميلان كوندرا (گفتار / قطره)
شوخي - ميلان كوندرا (روشنگران)
كتاب خنده و فراموشي - ميلان كوندرا (روشنگران)
خانه هفت شیروانی - ناتاتیل هاثورن
داغ ننگ - ناتاتیل هاثورن
دماغ – نیکلای گوگول
نفوس مرده – نیکلای گوگول
آتش کم فروغ – ولادیمیر ناباکف
پنین - ولادیمیر ناباکف
ارلاندو - ويرجينيا وولف (اميركبير)
امواج [موج ها]- ويرجينيا وولف (مهيا)
به سوي فانوس دريايي - ويرجينيا وولف (نيلوفر)
خانم دالو ري - ويرجينيا وولف (رواق زمان نو)
در میان نقش ها - ويرجينيا وولف
سالها - ويرجينيا وولف (اميركبير)
شب و روز - ويرجينيا وولف
بينوايان - ويكتور هوگو (جاويدان / اميركبير / توسن)
گوژپشت نوتردام - ويكتور هوگو (جاودان خرد)
ابشالوم، ابشالوم - ويليام فاكنر (نيلوفر)
برخيز اي موسي - ويليام فاكنر (نيلوفر)
خشم و هياهو - ويليام فاكنر (نگاه)
بعد از زلزله - هاروکی موراکامی
سرگذشت پرنده ی کوکی - هاروکی موراکامی
کافکا در کرانه - هاروکی موراکامی
آبروي از دست رفته كاترينا بلوم - هاينريش بل (نيلوفر)
بيليارد در ساعت نه و نيم - هاينريش بل (سروش)
سيماي زني در ميان جمع - هاينريش بول (آگاه)
شبکه امنیتی – هاینریش بل
جزیره دکتر مورو - هربرت جورج ولز
جنگ جهان ها - هربرت جورج ولز
ماشين زمان - هربرت جورج ولز (انتشارت علمي و فرهنگي)
مرد نامرئی - هربرت جورج ولز
روزالده - هرمان هسه (دبير)
بازي مهره شيشهاي - هرمان هسه (فردوس)
سيذارتا - هرمان هسه (اساطير)
گرگ بيابان - هرمان هسه (اساطير)
بيلي باد ملوان - هرمان ملويل (فردا)
موبيديك - هرمان ملويل (اميركبير)
تام جونز: سرگذشت كودك سر راهي - هنري فيلدينگ (نيلوفر)
ماجراهای ژوزف اندروز – هنری فیلدینگ
رنجهاي ورتر جوان - يوهان ولفگانگ فون گوته (موسسه نشر تير)
پیوندهای گزیده - يوهان ولفگانگ فون گوته
2001، يك اديسه فضايي - آرتور سي . كلارك (نقطه)
آتش – هانری باربوس
آخرین موهیکن – جیمز فنیمور کوپر
آخرين وسوسه مسيح - نيكوس كازانتزاكيس (نيلوفر)
آشفتگی های ترلس جوان – روبرت موزیل
آماتورها - ريچارد بارتلمي (كلاغ سفيد)
آمستردام – ایان مک ایوان
آموک – اشتفان تسوایگ
آنها به اسبها شليك ميكنند - هوراس مكوي (باغ نو / نشر نو)
آوريل شكسته - اسماعيل كاداره (مركز)
آيوانهو - سر والتر اسكات (توسن)
آيا آدم مصنوعيها خواب گوسفند برقي ميبينند؟ - فيليپ ك. ديك
ابریشم – آله ساندرو باریکو
ابلوموف - ايوان گنچاروف (اميركبير)
اپرای سه پولی – برتولت برشت
اپرای شناور – جان بارت
اتوبيوگرافي آليس بي. تكلاس - گرترود استاين (آگاه)
اسطوره – دیوید گمل
اشتیلر – ماکس فریش
افسانه های دگردیسی – اووید
اگر شبي از شبهاي زمستان مسافري - ايتالو كالوينو (آگاه)
الاغ طلایی - آپولیوس
امپراطوري كهشكشانها (سه كتاب: ظهور؛ جنگ؛ سقوط) - ايزاك آسيموف
ایتان فروم – ایدیت وارتن
بازار خودفروشی - ویلیام مک پیس تکری
ببيت - سينكلر لوييس (نيلوفر چشمه)
بچههاي نيمهشب - سلمان رشدي (تندر)
بر باد رفته - مارگارت ميچل (نگاه)
بنال وطن – آلن پیتون
بن هور – لیو والاس
پدر خوانده – ماریو پوزو
پرتقال کوکی – آنتونی برجس
پرنسس کلو – مادام ماری دولا فایت
پرواز بر فراز آشيانه فاخته - كن كيسي (هاشمي)
پریرا چون این می گوید – آنتونیو تابوکی
پستچی همیشه دوبار زنگ می زند – جیمز. ام. کین
پلی بر رودخانه درای – ایو آندریچ
پنين - ولاديمير ناباكوف (شوقستان)
پیوندی – آلساندرو مازنی
تابستان خاموش (زرد کرومی) – آلدوس هاکسلی
ترس دروازهبان از ضربه پنالتي - پتر هاندكه (فصل سبز)
ترس و لرز – املی نوتومب
[زندگاني و عقايد آقاي] تريسترام شندي - لارنس اشترن
تصوير دوريان گري - اسكار وايلد (دبير / كمانگير)
تصویر یک زن – هنری جیمز
تهوع - ژان پل سارتر (نيلوفر)
جاسوس جنگ سرد [جاسوسی که از سردسیر آمد] – ژان لوکاره
جزيره گنج - رابرت لوئي استيونسون (هرمس)
جنس گیلاس – جانت وینترسن
جنگل – آپتن سینکلر
چیزها – ژرژ برک
حباب شيشه - سيلويا پلات (نشر باغ)
حكايتهاي ازوپ - ازوپ (هرمس)
حکم مرگ – موریس بلانشو
خاطرات يك گيشا - آرتور گلدن (سخن)
خاکستر گرم – شاندور مارائی
خانواده جولای – نادین گوردیمر
خانه ارواح - ايزابل آلنده (قطره)
خانه زاد – ریچارد رایت
خداحافظ برلین – کریستوفر آیشروود
خداي چيزهاي كوچك - آرونداتي روي (علم)
خم رودخانه – وی اس نایپل
خواهر کاری – تئودور درایزر
خیابان نیو گراب – جورج کیسینگ
داستان راسلاس – ساموئل جانسون
دراکولا – برام استوکر
در جستجوي زمان از دست رفته - مارسل پروست (مركز)
درخشش – استیفن کینگ
در غرب خبري نيست - اريك ماريا رمارك (جويا / ناهيد)
در قند هندوانه - ريچارد براتيگان (چشمه)
درنده باسكرويل - سر آرتور كونان دويل (هرمس)
دریا - جان بلویل
دفترچه خاطرات سنگی – کارول شیلدز
دكتر ژيواگو - بوريس پاسترناك (ساحل)
دن كيشوت - سر وانتس (روايت + نيل)
دنياي قشنگ نو - آلدوس هاكسلي (نيلوفر)
دیالکتیک تنهایی – اکتاویو پاز
رابينسون كروزوئه - دانيل دفو (جامي)
راشومون – آکوتاگاوا ریونوسوکه
راهنمای مسافران مجانی کهکشان – داگلاس آدامز
ربهكا - دافنه دو موريه (جامي / جاويدان)
رکسانا – دانیل دفو
روشنایی روز - گراهام سویفت
زائر افسون شده – نیکلای لسکوف
زنان كوچك - لوئييز مي آلكوت (قدياني)
زندگی پی – یان مارتل
زن سفیدپوش – ویلکی کالینز
زنگ – آیریس مرداک
زنگ انشا – زیگفرید لنتس
زنگار بشر – فیلیپ راث
زیر کوه آتش فشان – مالکولم لاوی
ژان دو فلورت و دختر چشمه – مارسل پانیون
ساعتها - مايكل كانينگهام (كاروان)
سالار مگسها - ويليام گلدينگ (رهنما)
سرباز خوب – فورد مادوکس فورد
سر دسته ها – ماریو بارگاس یوسا
سفرهاي [سفرنامه] گاليور - جوناتان سويفت
سفر به انتهاي شب - لوئي فردينان سلين (جامي)
سفر به مركز زمين - ژول ورن (دنياي كتاب)
سفر فلیشا – ویلیام ترور
سلام بر غم - فرانسواز ساگان (هرم)
سور بز - ماريو وارگاس يوسا (علم)
سولاريس - استانسيلاو لم (فارياب)
سومین پلیس – فلن او براین
سیاهاب – جویس کرول اوتس
سیر و سلوک سالک – جان بانیان
سی و نه پله – جان بوکان
شازده كوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپري (اميركبير)
شوايك - ياروسلاو هاشك (چشمه)
شوهر دلخواه – ویکرام ست
شهرهاي نامرئي - ايتالو كالوينو (باغ نو / پاپيروس)
شهری چون آلیس – نویل شوت
شهود - فلانري اوكانر (نشر نو)
شیطان زده – ریموند رادیگه
صحرای تاتارها – دینو بوتزانی
عصر بيگناهي - اديت وارتون (جار / فاخته)
فارغ التحصیل – چارلز وب
فرار کن خرگوش – جان آپدایک
فرانکشتاین – مری شلی
فرني و زوئي - جي.دي. سالينجر (نيلا)
ناطوردشت - جي.دي. سالينجر (نيلا)
قاضي و جلادش - فردريش دورنمات (ماهي)
قتل راجر آکروید – آگاتا کریستی
قلعه اوترانتو – هوراس والپول
قلمروی این عالم – آلخو کارپنتیه
قوهای وحشی – یانگ چانگ
کازینو رویال – ایان فلمینگ
كانديد - ولتر (جوانه توس / دستان / بهنود)
كجا ميروي - هنريك سينكويچ (سمير)
کشتن مرغ مینا – هاربر لی
کشیش دهکده – اولیور گلد اسمیت
كلبه عمو توم - هريت بيچر استو (اميركبير)
کلکسیونر – جان فاولز
کلک مرغابی – جوزف هلر
کوکورو (استاد) – سوسکی ناتسومه
کیفر آتش – الیاس کانتی
گاردن پارتي - كاترين منسفيلد (خانه آفتاب)
گردابی چون این هایل – جین ریس
گرسنه - كنوت هامسون (نگاه)
گفت و گو در سیسیل – الیو ویتورینی
ما - يوگني زامياتين (نشر ديگر)
ماجراهای شرلوک هولمز – آرتور کانن دویل
ماجراهاي [سرگذشت] هاكلبري فين - مارك تواين
ماجراي عجيب سگي در شب - مايك هادون (افق)
مادر - ماكسيم گوركي (هيرمند)
مالون ميميرد - ساموئل بكت (پژوهه)
ماهسنگ (سنگ ماه / الماس شوم) - ويلكي كالينز
ماه و آتش – چه زاره پاوه زه
مثل آب براي شكلات - لورا اسكوئيل (روشنگران)
مدار راس السرطان – هنری میلر
مرسیه و کامیه – ساموئل بکت
مرشد و مارگاريتا - ميخائيل بولگاكف
مسيح هرگز به اينجا نرسيد - كارلو لوي (هرمس)
مشتی غبار – آرتور اولین سن جان
معماي آقاي ريپلي - پاتريشيا هاي اسميت (طرح نو)
مگر آنکه – کارول شیلدز
من، روبوت -آايزاك آسيموف (پاسارگاد)
من می دانم پرنده قفس چرا می خواند – مایا آنجلو
میوه های زمین – کنوت هامسون
ناديا - آندره برتون (افق)
نزدیکی - حنیف قریشی
وجدان زنو – ایتالو اسووو
هزارتوهاي بورخس - خورخه لوئيس بورخس (كتاب زمان)
هزار و يكشب - عبداللطيف تسوجي تبريزي (هرمس)
همه چيز فرو ميپاشد - چينوا آچيه
یکی، هیچکس، صد هزار – لوییجی پیراندلو
ينگه دنيا - جان دوس پاسوس (هاشمي)
يوزپلنگ- جوزپه تومازي دي لامپه دوزا (ققنوس)
فهرست های دیگر
فهرست کتابهای معروف جهان
سرخ و سیاه (استاندال)
خوشه های خشم (جان اشتاین بک)
موشها و آدم ها (جان اشتاین بک)
ماه پنهان است (جان اشتاین بک)
باباگوریو (بالزاک)
زنبق دره (بالزاک)
چرم ساغری (بالزاک)
مادر (پرل باک)
آبروی از دست رفته (هاینریش بل)
سیمای زنی در میان جمع (هاینریش بل)
عقاید یک دلقک (هاینریش بل)
تام سایر (مارک تواین)
بیگانه ای در دهکده (مارک تواین)
خاطرات آدم و حوا (مارک تواین)
آناکارینا (لئو تولستوی) – 2 جلد
جنگ و صلح (لئو تولستوی) – 2 جلد
جوان خام (داستایوفسکی)
برادران کارامازوف (داستایوفسکی) – 2 جلد
درد (مارگریت دوراس)
کنت مونت کریستو (الکساندر دوما)
ربه کا ( دافته دوموریه)
تیبو (دگار روژه مارتن)- 4 جلد
جان شیفته (رومن رولان) – 2 جلد
سفر درونی (رومن رولان)
ژان کریستف ( رومن رولان) – 4 جلد
مائده های زمینی و مائده های تازه (آندره ژید)
کوری (ژوزه ساراماگو)
تهوع (ژان پل سارتر)
داستان زندگی خالق شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری)
خشم و هیاهو (ویلیام فاکنر)
مسیح باز مصلوب (اسکات فیتر جرالد)
سقوط (آلبر کامو)
طاعون (آلبر کامو)
بیگانه (آلبر کامو)
بارهستی (میلان کوندرا)
شوخی (میلان کوندرا)
پای بندهای انسانی (سامرست موام)
خرمگس (اتل لیلیان ونیچ)
صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)
قصر (کافکا)
محاکمه (کافکا)
مسخ و درباره مسخ (فرانتس کافکا و ولادیمیر ناباکوف)
غرور و تعصب (جین آستین)
عقل و احساس (جین آستین)
اما (جین آستین)
سیذارتا یا راهی به درون (هرمان هسه)
تعلیمات دون خوان (کارلوس کاستاندا)
ریشه ها (الکس هالی)
مردی که می خندد (ویکتور هوگو)
بریدا (پائولو کوئلیو)
کوه پنجم (پائولو کوئلیو)
برنده تنهاست (پائولو کوئلیو)
کیمیاگر (پائولو کوئلیو)
عطیه برتر (پائولو کوئلیو)
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیره (پائولو کوئلیو)
شیطان و دوشیزه پریم (پائولو کوئلیو)
رنج های آنجلا (فرانک مک کورت)
شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری)
آبهای بهاری [سیلابهای بهاری] (ایوان تورگینیف)
مروارید (جان اشتاین بک)
پا برهنه ها (استانکو زاهاریا) : ترجمه احمد شاملو
آنها که دوست دارند (استون آیرونگ) – 4 جلد
رنج و مستی (استون آیرونگ)- 4 جلد
آرزوهای برباد رفته (بالزاک)
خاک خوب (پرل باک)
جنگ آخرالزمان (ماریو بارگاس یوسا)
دختر سروان (الکساندر پوشکین)
زندگی برروی می سی سی پی (مارک تواین)
آئلینا (الکسی تولستوی)
گذر از رنجها (الکسی تولستوی) – 3 جلد
چهره مرد هنرمند در جوانی (جیمز جویس)
اولیس (جیمز جویس)
اروپایی ها (هنری جیمز)
زندگی من (آنتوان چخوف)
در جستجوی زمان از دست رفته (مارسل پروست) – 8 جلد
وانهاده (سیمون دوبوار)
رسوایی در بوهم (آرتور کانن دویل)
زندگی بتهون (رومن رولان) – 4 جلد
سهم سگان شکاری (امیل زولا)
رذل (آندره ژید)
بالتازا و بلموندا (ژوزه ساراماگو)
همه نام ها (ژوزه ساراماگو)
مرگ قسطی ( لویی فردینال سلتین)
سفر به انتهای شب (لویی فردینال سلتین)
گوربه گور (ویلیام فاکنر)
یک گل سرخ برای امیلی (ویلیام فاکنر)
سرگشته راه حق (نیکوس کازانتزاکیس)
برادرکشی (نیکوس کازانتزاکیس)
شیطان در بهشت (هنری میلر)
دعوت به مراسم گردن زنی (ویلادیمر ناباکوف)
چگونه درباره چیزهای عجیب بیندیشیم؟
دختری از پرو
نورثنگر ابی (جین آستین)- Northanger Abbey
پایان هالیوودی ( وودی آلن)
مردی که می خواست سلطان باشد (رودیار کیپلینگ)
معمای شکسپیر (خورخه لوییس بورخس)
بالا دست / پایین دست (سوزان لوری پارکس)
خون بهای تاندوری (وودی آلن)
ناپلئون (استنلی کورپک)
شک (جان پاتریک شنلی)
کاتیوشا (محمد رحمانیان)
بن بست (ریچارد پارسونز)
نشان سرخ دلیری (استفن کربن)
آدمکشها (ارنست همینگوی)
یک گوشه پاک و پر نور (ارنست همینگوی)
آوای وحش (جک لندن)
داغ ننگ (ناتانیل هاشون)
سیر شب در روز(اژین انیل)
گفتگو با خدا (نیل دانلد واش) – 3 جلد
افسانه های تبای (سوفوکلس)
آیین زندگی (دیل کارنگی)
هنر عشق ورزیدن (اریک فروم)
سرود کریسمس (چارلز دیکنز)
نیکلاس نیکلبی (چارلز دیکنز)
آرزوهای بزرگ (چارلز دیکنز)
اوژنی گرانده (بالزاک)
بازی مهره شیشه ای (هرمان هسه)
داستان دوست من (هرمان هسه)
لحظه های ناب و حقیقی (باربارا دی آنجلیس)
پله پله تا ملاقات با خدا (عبدالحسین زرین کوب)
روستای ما (محمود متعال)
حقایقی درباره یک ماهی مرده (محمد چرم شیر)
آیا تو آن گمشده ام هستی؟ (باربارا دی آنجلیس)
100 کتابی که توصیه شده پیش از مرگ بخوانید!
چینو آچه به (1930-) فروپاشی : نیجریه
هانس کریستیان آندرسن (1805- 1875) داستان ها و قصه ها : دانمارک
جین اوستین (1775- 1817) غرور و تعصب : انگلیس
آنوره بالزاک (1799- 1850) بابا گوریو : فرانسه
ساموئل بکت (1906- 1989) سه گانه ی مولی ، مالون می میرد ، بی نام : ایرلند
بوکاچیو (1313- 1375) د کامرون : ایتالیا
خورخه لوئیس بورخس ( 1899- 1986) مجموعه ی آثار : آرژانتین
امیلی برونته ( 1818- 1848) بلندی های بادگیر : انگلیس
آلبر کامو (1913- 1960) بیگانه : فرانسه
پل سزان (1920-1970 ) اشعار : فرانسه/ رومانی
فردیناند سلین ( 1894- 1961 ) سفر به انتهای شب : فرانسه
میگوئل سروانتس ( 1547- 1616 ) دون کیشوت : اسپانیا
جفری چائوسر (1340- 1400) حکایت های کانتربوری : انگلیس
جوزف کنراد (1857-1924 ) نوسترومو : انگلیس/ اوکراین
دانته ( 1265- 1321 ) کمدی الهی – ایتالیا
چارلز دیکنز ( 1812 1870) آرزوهای بزرگ : انگلیس
دنیس دیدرو (1713- 1784) ژاک قضا قدری و اربابش : فرانسه
آلفرد دوبلین (1878- 1957) محله آلکساندر برلین : آلمان
فیودور داستایوسکی (1821- 1881) جنایت و مکافات- ابله - تسخیرشدگان- برادران کارامازوف : روسیه
جورج الیوت (1819- 1880) میانه ماه مارش : انگلیس
رالف الیسون (1914- 1994) مرد نامرئی : آمریکا
اورپیدو (480- 406 ق.م) مده آ : یونان
ویلیام فالکنر (1897- 1962 ) آبشالوم ، آبشالوم – خشم و هیاهو : آمریکا
گوستاو فلوبر (1821- 1880 ) مادام بواری – داستان مردجوان : فرانسه
فدریکو گارسیا لورکا (1898- 1936 ) قصیده های کولی ها : اسپانیا
گابریل گارسیا مارکز (1928 - ) صد سال تنهایی – عشق سالهای وبا : کلمبیا
گیل گمش (1800 ق.م(
یوهان ولفگانگ گوته (1749- 1832) فاوست : آلمان
نیکلای گوگول (1809- 1852) نفوس مرده : روسیه
گونتر گراس (1927 - ) طبل حلبی : آلمان
گویمارس روزا (1880- 1967) شیطان در راه : برزیل
کنوت هامسون ( 1859- 1952) گرسنگی : نروژ
ارنست همینگوی (1899- 1961) پیرمرد و دریا : آمریکا
هومر (700 ق. م) ایلیاد و اودیسه : یونان
هنریک ایبسن (1828- 1906) خانه عروسک : نروژ
کتاب ایوب (400 ق. م) فلسطین /اسرائیل
جیمزجویس (1882- 1941) اولیس : ایرلند
فرانتس کافکا (1883- 1924) مجموعه ی داستانها- مسخ – قصر : جمهوری چک
کالیداس (400- ) بازشناسی ساکونتالا : هند
یاسوناری کاواباتا (1899- 1972) صدایی از کوهستان : ژاپن
نیکوس کازنتزاکیس (1883- 1957) زوربای یونانی : یونان
دیوید. ه. لارنس (1885- 1930) پسران و عشاق : انگلیس
هالدور لاکسنس (1902- 1998) مردم مستقل : ایسلند
گیاکومو لئوپاردی (1798- 1837) مجموعه ی اشعار : ایتالیا
دوریس لسینگ (1919-) دفترچه طلایی : انگلیس
آسترید لیندبرگ (1907- 2002) پی پی جوراب بلند : سوئد
لو خوان (1881- 1936) دفتر خاطرات مرد دیوانه و دیگر روایت ها : چین
ماهابهاراتا ( 500 ق . م) : هند
نجیب محفوظ (1911-) بچه های محله ما : مصر
توماس مان (1875- 1955) خانواده بودنبروک – کوه جادویی : آلمان
هرمان ملویل (1819- 1891) موبی دیک : آمریکا
میشل مونتاین (1533- 1592) مقالات : فرانسه
السا مورنته (1918- 1985) تاریخ : ایتالیا
تونی موریسون (1931-) عشق: آمریکا
شیکیبو موراساکی (978- 1014) حکایتی از گنجی : ژاپن
روبرت موسیل (1880- 1942 ) مرد بدون خاصیت : اطریش
ولادیمیرنابوکف (1899- 1977) لولیتا : روسیه / آمریکا
حکایات نیوله س (1300- ) : ایسلند
جورج اورول (1903- 1950) 1948 : انگلیس
اوید (43 ق. م تا 17 ب.م ) دگردیسی ها : ایتالیا
فرناندو پسوآ (1888- 1935) کتاب نا آرامی ها : پرتقال
ادگار آلن پو (1809- 1849) مجموعه ی داستانها – آمریکا
مارسل پروست (1871-1922) در جستجوی زمان های از دست رفته : فرانسه
رابله (1495- 1553) پانتاگروئل و گارگانتوا : فرانسه
خوان رولفو (1918-1986) پدروپارامو : مکزیک
سلمان رشدی (1947-) بچه های نیمه شب : هند/ انگلیس
طیب صالح (1922- ) کشش به سوی شمال : سودان
خوزه ساراماگو (1922- ) کوری : پرتقال
ویلیام شکسپیر (1564- 1616) هاملت – اتللو– لیرشاه: انگلیس
سوفکلس (496- 406 ق. م) ادیپ شهریار : یونان
استاندال (1713- 1768) سرخ و سیاه : فرانسه
لارنس استرن (1713- 1768) تریسترام شندری : ایرلند
ایتالو اسوو (1861- 1928) اعترافات زنوس : ایتالیا
جوناتان سویفت (1667- 1745) سفرنامه گالیور : ایرلند
لئو تولستوی(1828-1910) جنگ و صلح- آناکارنینا- مرگ ایوان ایلیچ وحکایات دیگر: روسیه
آنتوان چخوف (1860- 1904) داستانها : روسیه
هزار و یکشب (700- 1500) هند / ایران / عراق / مصر
مارک تواین (1835- 1910) هاکلبری فین : آمریکا
والمیکی (300 ق. م ) رامایانا : هند
پابلوس ویرژیل (70- 19 ق. م ) انئید : ایتالیا
والت ویتمن (1819- 1941) علف ها : آمریکا
ویرجینیا وولف (1882- 1941) خانم دالووی – به سوی فانوس دریایی : انگلستان
مارگریت یورسنار (1903- 1987) خاطرات آدرین : فرانسه
مولوی ( 1207- 1273) مثنوی (قرآن پارسی) : ایران
سعدی (1200-1292) گلستان : ایران